یوسف نوری

مدیرکل برنامه و بودجه و رئیس اسبق مرکز فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش و پرورش

دکتری مدیریت گردشگری دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۹۳ - ۱۳۹۹

سوابق شغلی/مسئولیت/فعالیت

  • مدیرکل برنامه و بودجه و رئیس اسبق مرکز فناوری اطلاعات و ارتباطات وزارت آموزش و پرورش

  • سابقه معاون پشتیبانی، مدیر هسته گزینش و معاون پرورشی در ادارات آموزش و پرورش شهرستان و استان ایلام

  • مربی پرورشی و معلم در مدارس و دانشسرای تربیت معلم استان ایلام و مدارس ایران در قطر و بحرین

  • عضو هیئت امنای صندوق ذخیره فرهنگیان کشور ۸۸ تا ۹۲

  • مدیر سازمان‌های مردم نهاد و خیرین دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و رئیس کمیته گردشگری کودک اتاق بازرگانی ایران

سوابق تحصیلی دانشگاهی

  • رشته و دانشگاه کارشناسی:

    برنامه‌ریزی امور تربیتی ۱۳۶۹

  • رشته و دانشگاه کارشناسی ارشد:

    مدیریت دولتی ۱۳۷۹

  • رشته و دانشگاه دکتری:

    دکتری مدیریت گردشگری دانشگاه علامه طباطبایی ۱۳۹۳ - ۱۳۹۹

بخش ۱ – مسائل نظام آموزش و پرورش از منظر فرا نظام (فرا دستگاهی)

نظام آموزش و پرورش در شبکه‌ای فراتر از خود، شامل حاکمیت و جامعه به معنای کلی و ارتباط با دیگر نظام‌های اجتماعی و حاکمیتی قابل بررسی است. به‌عبارت دیگر می‌توان به نظام آموزش و پرورش از منظری خارج و فراتر از خودش نگریست و مسائل این لایه مانند تأثیر و تأثر دیگر نهادهای حاکمیتی یا اجتماعی و نظام آموزش و پرورش را مورد بررسی قرار داد. از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم و گلوگاهی نظام آموزش و پرورش در لایه فرا دستگاهی و ایده محوری شما برای حل هریک از این مسائل چیست؟

  • عدم فهم بُعد حاکمیتی، اجتماعی و اقتصادی آموزش و پرورش در کشور

    یک واقعیت کلی وجود دارد که آموزش و پرورش، نه از بُعد حاکمیتی و نه از بُعد اجتماعی در جامعه ما فهم نشده است. البته آموزه‌های دینی ما غیر از این می‌باشد. یعنی براساس آموزه‌های دینی، آموزش و پرورش را از واجبات نظام می‌دانیم که در قانون اساسی هم این مسئله متبلور شده است، مخصوصا در اصل سوم. نه به جهت اینکه فورا بگوییم آموزش و پرورش رایگان است یا غیر رایگان است. آموزش و پرورش چون یک مسئله حاکمیتی است رایگان می‌شود و از این جهت است که مهم است. یعنی در واقع آموزش و پرورش بستر پیاده‌سازی اهداف هر نظامی است. لذا نظام‌های پیشرفته برای این دستگاه، سرمایه‌گذاری جدی انجام می‌دهند و هرچه هم سرمایه‌گذاری می‌کنند، این سرمایه‌گذاری را هدر رفته نمی‌بینند. بلکه آن را بنیادی و اساسی برای نظام خود می‌بینند. 

    از بعد اجتماعی نیز همینطور است. آموزش و پرورش را از بعد اجتماعی واقعا باید ببینیم چقدر در اجتماعی شدن افراد و چقدر در بعد اجتماعیِ پیشرفت و توسعه موفق بوده است که فرد بعد از اینکه تربیت می‌شود از بعد فردی، در بعد اجتماعی هم می‌تواند اثر داشته باشد. به‌عنوان یک نمونه خیلی پیش‌پا افتاده مثلا الان می‌بینیم سن خیرین ما ۵۰ سال به بالا است. این یعنی آموزش و پرورش ما خیلی موفق نبوده که افرادی با مسئولیت‌های اجتماعی تربیت کند که آن‌ها کارِ خیرِ وقف انجام دهند. خیرین در بعد کلان منظور است و فعالیت‌ هیئت‌ها، کمک‌های مومنانه، کارهای جهادی که مدارس انجام می‌دهند و حرکت‌های خودجوش را نباید نادیده گرفت بلکه تربیت جامعه به‌صورت کلی منظور است.

    در بعد اقتصادی هم آموزش و پرورش فهم نشده است. یعنی اثر آموزش و پرورش بر ارزش افزوده دیده نشده است. همچنین در بعد سیاسی که بحث مشارکت در موقف‌های مختلف هست. در نتیجه چون این مسائل فهم نشده است، باعث می‌شود که سرمایه‌گذاری برای این دستگاه صورت نگیرد و نتیجه‌اش هم همین است و پیامدهای آن خیلی بدتر خواهد بود.

    لذا لازم است در این موضوعات افرادی به‌جد کار کنند. چه در درون آموزش و پرورش، افرادی باشند که اقتصاد آموزش و پرورش را بدانند، تاثیر آموزش و پرورش بر مسائل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فناوری و سایر ابعاد محیطی و دیگر قسمت‌ها را احصا کنند و بعد بر این اساس سهم آموزش و پرورش را بگیرند. یعنی سهم آموزش و پرورش از اجتماعی کردن،‌ سهم آموزش و پرورش از ارزش افزوده اقتصادی و …. 

    پس در واقع ۳ مسئله اساسی عدم فهم آموزش و پرورش از بعد حاکمیتی، عدم فهم از بعد اجتماعی و عدم فهم از بعد اقتصادی است.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    درباره این مسائل عده‌ای از متخصصان باید وقت بگذارند و کار کنند. مراکز پژوهشی‌ای در آموزش و پرورش داریم که بنشینند و این مسائل را احصاء کرده و اثر این‌ها را در نسبت با آموزش و پرورش، حتی به صورت عددی، مشخص کنند. مثلا ارزش افزوده آموزش و پرورش، اثر آموزش و پرورش بر اجتماعی کردن و مواردی از این دست به‌راحتی امروزه چه در تحقیقات کمی و چه در تحقیقات کیفی قابل احصا هستند. این‌ها باید مشخص شود و ارزش این‌ها معین شود که چه میزان است. اگر این کارها انجام شود ما به نتایجی خواهیم رسید.

    به‌عنوان مثال، یک نمونه را در سال ۸۷ – ۸۸ داشتیم و سپردیم به دانشگاه تهران. در بحث ارزش افزوده آموزش و پرورش، یک الگوی بهینه بودجه‌ریزی غیر پرسنلی داشتیم و توانستیم آن را در مجامع و محافل مختلف ارائه کنیم که یک بررسی طولی پانزده ساله بود از ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۵ که توسط آقای دکتر نادری انجام شد. در سایر بخش‌ها هم این کارها باید انجام شود. چقدر آموزش و پرورش در تثبیت و کارآمدی نظام اثر دارد؟ چقدر در امنیت کشور اثر دارد؟ همه این موارد را می‌شود بدست آورد است. اما این کارها را ما انجام ندادیم. تحقیقاتی که ما انجام می‌دهیم، بیشتر اوقات غیر کاربردی هستند. 

    لذا اگر مبنا را بر انجام آن مدل کارها بگذاریم، قطعا نتیجه خوبی خواهیم گرفت و شاید برای این منظور لازم باشد نهادسازی کرد. یعنی جایی را برای رصد مسائل آموزش و پرورش داشته باشیم. نه به‌معنی ارزیابی عملکردی که الان مرسوم است، بلکه رصد مسائل آموزش و پرورش که چه میزان در هر کدام از این بخش‌های کشور تاثیر گذاشته، چه میزان در کارآفرینی تاثیر گذاشته، چه میزان در تولید و اشتغال تاثیر گذاشته، چه میزان در شاخص‌های HDI، چه میزان در GDP، چه میزان در کاهش ضریب جینی و … تاثیر گذاشته است. این موارد را چه کسی احصا کرده است؟ 


  • انجام نگرفتن وظایف نهاد‌های بالادستی در نسبت با آموزش و پرورش

    فصل هشتم سند تحول بنیادین اجرایی نشده است که باید پیگیری شود. دستگاه‌های بیرونی باید بیایند و وظایف‌شان را انجام دهند. وظیفه شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی آموزش و پرورش است که این موضوعات را جدی‌تر پیگیری کنند که متاسفانه اصلا پیگیری نشده است. مخصوصا در رابطه با سند تحول بنیادین. حال که قانون اهداف و وظایف آموزش و پرورش نیز که پیش از سند تحول بوده و همچنین سیاست‌های کلی ایجاد تحول در نظام آموزش و پرورش که باید مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به کمک این دو نهاد اصلی بیاید.

     

بخش ۲ – مسائل کلان نظام رسمی آموزش و پرورش

می‌توان به نظام آموزش و پرورش فارغ از نگاه جزءنگرانه به اجزای آن به مثابه یک کل درهم تنیده نگاه کرد. در این نگاه نظام آموزش و پرورش شامل سازمان و ساختار، مفاهیم، اجزاء و پدیده‌هایی است که به‌صورت یک کل متصل و پیچیده قابلیت بررسی دارد. از نظر شما به ترتیب اولویت، حداکثر ۳ مسئله مهم و گلوگاهی کلی و کلان نظام رسمی آموزش و پرورش فارغ از مسائل بخشی این نظام و ایده محوری شما برای حل هریک از این مسائل چیست؟

  • ساختار سازمانی فرسوده و جزیره‌ای عمل کردن بخش‌های وزارت‌خانه

    این سوال البته برخواسته از تفکر ائتلافی و سیستمی است که نسبت به آن نقدهایی وجود دارد. اما گذشته از آن، این مسئله که یکپارچگی در آموزش و پرورش دیده نمی‌شود حرف خوبی است. سازمان پژوهش بدون توجه به معاونت‌های آموزشی و پرورشی، کار خودش را انجام می‌دهد، معاونت برنامه‌ریزی و توسعه منابع کار خودش را انجام می‌دهد و به‌عبارتی هر کدام از بخش‌های آموزش و پرورش به صورت یک جزیره غیر متصل کار می‌کنند و خط ارتباطی را ندارند. ساختار نظام آموزش و پرورش هم یک ساختار نظام وظیفه‌ای است که برمی‌گردد به اولین ساختارهای سازمانی که در مدیریت منابع انسانی بوده است. البته شاید بهتر باشد بگوییم به نمودار سازمانی برمی‌گردد. چون ساختار سازمانی خودش یکسری مفاهیم دارد که اصلا اینجا در آموزش و پرورش مد نظر نبوده و من هم در طول زمانی که در آموزش و پرورش خدمت می‌کردم، مشاهده نکردم. در بحث ساختار یا نمودار سازمانی، متاسفانه به‌جای طراحی ساختار سازمانی، نمودارهای سازمانی تغییر پیدا می‌کنند. یعنی همان صفحه روکش را بنا به سلیقه، افراد تغییر می‌دهند درحالی‌که ساختار سازمانی یک علم است و باید مطالعه شود و زیرساخت‌هایش انجام شود.

    امروزه ساختارهای سازمانی از ساختارهای ماتریسی به ساختارهای پارندی و شبدری، یعنی نسل سوم خود، و بعد از آن به ساختارهای شبکه‌ای و ستاره‌ای تبدیل شده‌اند که هیچ‌کدام از این‌ها را ما در آموزش و پرورش نداریم. در واقع تمام اجزاء آن ستاره دریایی یا شبکه تار عنکبوتی با هم به صورت واحد عمل می‌کنند. و استراتژی‌های مدیریت نیز همان استراتژی‌های مدیریت قدیم است و به استراتژی‌های مدیریت جدیدی که مثلا آقای مینتزبرگ در کتاب «جنگل‌ استراتژی» مطرح می‌کند، اصلا استراتژی‌های مدیریتش متناسب با این ساختار فرهنگی، پژوهشی و آموزشی نیست. لذا آموزش و پرورش ما را در آموزش و پرورش نسل اول، یعنی آموزش محور و در آن ابتدای آموزش محور متوقف کرده است. این عدم یکپارچگی آسیب‌های زیادی را داشته است.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    توصیه کاربردی، بازنگری در ساختارهای سازمانی است که توسط یک مجموعه مدیریت منابع انسانی و فناوری اطلاعات و ارتباطات، البته در بعد یکپارچه‌سازی آن فناوری اطلاعات و ارتباطات، استفاده شود.

    بنظر می‌آید اگر از مهندسین فناوری اطلاعات و ارتباطات دعوت شود تا از آن پنج نوع و مدل یکپارچه‌سازی (integration) سامانه‌های فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) استفاده کنیم و ببینیم چطور آن‌ها سامانه‌ها را یکپارچه می‌کنند تا ما یاد بگیریم آموزش و پرورش را در ساختار سازمانی‌اش چطور یکپارچه و به هم متصل کنیم و ارتباطاتشان کجا باید باشد. این جزیره‌های منفصل نمی‌توانند محصول مطلوبی داشته باشند.

بخش ۳ – مسائل جاری و فوری نظام آموزش و پرورش

آموزش و پرورش در موقعیت فعلی درگیر مسائل متعدد جاری است. ممکن است برخی از این مسائل نیاز به توجه فوری و ویژه داشته باشند. از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم جاری یا اورژانسی نظام آموزش و پرورش و ایده محوری شما برای حل هر یک از این مسائل چیست؟

  • وضعیت نامناسب اعتبارات غیر پرسنلی آموزش و پرورش

    آموزش و پرورش خیلی وضعیت خوبی ندارد الان. بیش از ۹۹.۵ درصد اعتبارات آموزش و پرورش مربوط به پرسنل است، عملا اعتبار دیگری نیست و چه می‌شود کرد؟ با این وضعیت، کیفیت را در کجا می‌خواهیم ببینیم و تحول بنیادین را چه کار می‌خواهیم کنیم؟ این مسئله بسیار مهم و جدی است.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    در حال حاضر سهم ما از GDP نسبت به کشورهای معمولی به اندازه نصف آن‌ها هم نیست. سهم آن‌ها میانگین حداقل ۵ درصد است. با کشورهای اهداف سند چشم انداز ۱۴۰۴ خیلی خیلی فاصله داریم. یعنی سهم آموزش و پرورش از GDP، از بودجه عمومی دولت، از بودجه‌های بخش اجتماعی خیلی کم است و این وضعیت لطمه می‌زند و نمی‌شود کار کرد. لذا لازم است سهم آموزش و پرورش را از سرانه، واقعی بدهیم.


  • آماده نبودن معلم‌ها برای خروج آموزش و پرورش از وضعیت فعلی

    معلمین ما آماده نیستند. نه اینکه زمینه توانمندی ندارند، بلکه بیشتر این‌ها زمینه توانمند شدن دارند برای خروج آموزش و پرورش از وضعیت فعلی اما انگیزه‌‌ای ندارند. معلمین دارای پایین‌ترین میزان دریافتی، بیشترین میزان کار و همچنین مقبول‌ترین کسوت در بین جامعه هستند. از طرفی پایین‌ترین میزان دریافتی باعث ادراک نابرابری منفی از نظر تئوری‌های انگیزشی برای معلم‌ها شده و این مسئله به‌صورت واکنش‌های رفتاری بروز پیدا کرده است. شاید کم کاری، ترک محل خدمت، تاخیر و موارد این‌چنینی که این‌ها را باید در محیط‌های کلاس درس بیشتر ما توجه کنیم. این مسئله خیلی بعد مهمی است.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    برای توانمندی معلم، مبادی ورودی را حتما دانشگاه‌های تربیت معلم قرار دهیم. بنظر می‌آید دانشگاه فرهنگیان باید یک مقدار خودش را ارتقا دهد، برای آموزش مربیان کارآفرینی، برای مربیان انتقال دهنده مهارت مسئولیت اجتماعی، که در مسئولیت‌های اجتماعی مسئولیت‌های دینی خیلی مهم هستند. همچنین اینکه با مصوبه مجلس افرادی را با فامیل‌بازی، پارتی و از این‌طرف و آن طرف یا از نهضت سوادآموزی نیاوریم برای معلمی. پیشنهاد اینکه اصلا نهضت سواد آموزی را به صورت خیریه درآورند، خیرین آن را اداره کنند و باور کنید از همه بهتر آن را اداره می‌کنند. ۸۰۰ هزار نفر بازنشسته در کشور داریم. اگر به هر کدام بگوییم سالانه یک نفر را آموزش دهید، سه ساله تمام بی‌سوادها ریشه‌کن می‌شوند. اما نمی‌توانیم از این ظرفیت به‌خوبی استفاده کنیم. خیرین مدرسه ساز چگونه توانستند ۱۱۳ هزار کلاس درس را در فاصله سال‌های ۷۷ تا ۹۷ بسازند؟ یعنی تقریبا معادل کلاس‌هایی که ما ساختیم.


  • عدم وجود برنامه درسی مبتنی بر تفاوت‌های فردی و اقلیمی

    مسئله سوم بحث عدم توجه به برنامه درسی است. سازمان پژوهش یک مجموعه‌ای شده که تعدادی از افراد از قدیم در آن هستند. نه اینکه هیچ کاری نشده، کارهای خوبی هم صورت گرفته ولی به‌نظر می‌رسد به تفاوت‌های فردی توجه نشده است. مگر اینکه دانش‌ آموزان استثنایی را جدا کردیم و برای آن‌ها یک مقدار وضعیت بهتر است که برنامه خاص برای دانش‌ آموزان کم‌شنوا، ناشنوا، نابینا و … وجود دارد. اما برای دانش‌ آموزان عادی که حدود ۹۵ درصد دانش آموزان را تشکیل می‌دهند، برنامه‌ی مبتنی بر تفاوت‌های فردی و اقلیمی که واقعا چشم‌گیر باشد نداشته‌ایم. یعنی برنامه‌ای مبتنی بر شرایط زمینه‌ای دانش آموزان، اعم از شرایط فردی و شرایطی که به موقعیت‌های جغرافیایی زندگی برمی‌گردد و مواردی از این دست.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    برنامه درسی باید بتواند برای دانش آموز جذاب و مانا باشد. الان نه جذاب است و نه مانا. در واقع چون جذاب نیست، مانا هم نیست. چرا؟ چون اختیار را از دانش آموز از همان ابتدا می‌گیریم که باید از این مسیر بروی. درحالی‌که اگر معلم توانمند باشد، برای همان موضوع، بلد است هر دانش آموز را از کدام مسیر حرکت دهد به بالای قله. آن فردی که صخره نورد است را از مسیر صخره به بالا می‌آورد و فرد دیگر را از تپه. این مسائل تربیتی را باید جدی‌تر گرفت و آن زمان است که تحول ایجاد خواهد شد.

بخش ۴ – مسائل مرتبط با حوزه یادگیری و رشد

در این بخش حوزه یادگیری و رشد را به‌طور خاص مدنظر قرار می‌دهیم. مفاهیم و پدیده‌هایی مانند برنامه درسی، فعالیت‌های آموزشی و تربیتی، مقاطع تحصیلی و رشدی، رشته‌های تحصیلی، استعداد، هدایت تحصیلی و محتوای یادگیری در این بخش جای می‌گیرند. از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم حوزه یادگیری و رشد و ایده محوری شما برای حل هریک از این مسائل چیست؟

  • ضرورت چرخش مبتنی بر سند در عناصر برنامه درسی

    علاوه بر نکات اشاره شده در سوال قبل [مسئله سوم بخش سه]، لازم است اضافه شود که در برنامه درسی‌مان چه آن ۴ عنصر هدف، محتوا، روش یادگیری و ارزشیابی را درنظر بگیریم و چه ۹ عنصری که اَکِر در سال ۲۰۱۰ تقسیم‌بندی نمود، باید این مولفه‌ها تک تک بررسی شوند، حتی فضا و امکانات و چرخشی در این‌ها بوجود بیاید با توجه به آنچه در سند گفته شده است.


  • توجه جدی به تفاوت‌های فردی در هدایت تحصیلی

    لازم است به تفاوت‌های فردی در هدایت تحصیلی توجه جدی شود.

بخش ۵ – مسائل مرتبط با حوزه منابع انسانی

مهم‌ترین رکن نظام تعلیم و تربیت، منابع انسانی است. موضوعاتی چون جذب، گزینش، آموزش بدو خدمت و ضمن خدمت، ارزیابی، انگیزش، شأن، عزت‌نفس و بسیاری موضوعات دیگر در مورد منابع انسانی قابل بررسی است. از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم حوزه منابع انسانی و ایده محوری شما برای حل هریک از این مسائل چیست؟

  • اصلاح و ارتقا‌ء وضعیت تربیت معلم

    فرایند جذب و انتخاب نیروی انسانی به‌طور کلی مبتنی بر مطالعات منابع انسانی نوین نیست. در قدیم که دارالمعلمین و دارالمعلمات بود و قبل از آن دانشگاه‌های تربیت مدرس، دانشگاه‌های تربیت معلم همه این‌ها متعلق به آموزش و پرورش بودند، دانشسراها از همان پایه ششم قدیم و پایان سوم راهنمایی داوطلب جذب می‌کردند و افرادی که این‌ها را آموزش می‌دادند، افرادی واقعا خبره، دلسوز و با مهارت بودند. از طرف دیگر کارورزی‌ها خیلی جدی انجام می‌شد. مثلا زمانی‌که به‌عنوان معاونت پرورشی در یک دانشسرایی بودم که از پایان دوره راهنمایی می‌آمدند، با دانش آن زمان بچه‌ها را برای آینده تربیت می‌کردیم. خیلی از آن بچه‌ها اوقات فراغت‌شان را به یادگیری مسائل جنبی و مهارت‌هایی که بدرد معلمی ‌می‌خورد، می‌گذراندند، مثل خط و نقاشی و به‌طور کلی هنرهای نمایشی، دستی و تجسمی.


    ایده‌محوری و استدلال:

    اولا افرادی که انتخاب می‌شود، همه‌شان از سر اشتیاق نیامده‌اند و شاید خیلی‌ها از سر اضطرار است که به آموزش و پرورش می‌آیند. یعنی نیاز به شغلی دارند. آن زمان، تربیت معلم اول که شروع شد و ما هم جزو تربیت معلمی‌ها بودیم، بنظرم بیشتر از سر اشتیاق بود. چون امکان‌های دیگر برای ما بود و نرفتیم.

    دوم اینکه این فرایند و یا مراکزی که دانشجویان در آن می‌آیند، خیلی درست و درمان نیست. تربیت نیرو شکل سنتی دارد که این شکل سنتی، نیروهای کیفی را برای ما ایجاد نخواهد کرد. همچنین آموزشکده‌های فنی را باز پس بگیریم و در آن نیروهای فنی تربیت شوند و بخشی از آن‌ها هم هنرستان شوند و مراکز تربیت معلم، گروه‌های علوم انسانی را تربیت کنند. همچنین نیاز است که تعدادی هیئت علمی بگیریم. می‌توانند سهمیه‌هایی را بگیرند و افراد مستعد را از مدرسی به هیئت علمی تبدیل کنند یا قراردادی با برخی دانشگاه‌ها قرارداد ببندند و بتوانند از هیئت علمی آن‌ها استفاده کنند که رشته‌های مورد نیاز، مخصوصا رشته‌های جدید را ایجاد کنند.


  • مشکل وجود مبادی ورودی به معلمی غیر از مسیر تربیت معلم

    چالش این است که جذب همه معلم‌ها از کانال و راه تربیت معلم انجام نمی‌شوند. تعدادی مربیان نهضتی هستند، تعدادی حق‌التدریسی هستند که بعضا خویشاوندان فلانی و فلان مدیر و معاون مدرسه هستند که در طول سالیان، زمانی که آموزش و پرورش بودم با این‌ها زیاد برخورد کردم و تجربه زیسته را بیان می‌کنم و یقینی هم هست. یک تعدادی هم شرکت‌های خدماتی هستند که این‌ها نیروی آموزش و پرورش نیستند و نمی‌توانند باشند. اعتقاد ما بر این است که خدمت‌گذار مدرسه مانند پدر مدرسه است. یعنی یک عنصر مهم تعلیم و تربیت است و این عنصر مهم باید خوب آموزش دیده باشد. ما برای این‌ها هیچ آموزشی نداریم که جریان تعلیم و تربیت را درک کنند و بعد با دانش آموزان و حتی معلمان، آن برخوردی را داشته باشند که در جریان تعلیم و تربیت ترسیم شده است. تا چه برسد به دبیران ما و به همین صورت مدرکی باید بگیرند و بعد هم بیایند یک دوره فرمایشی شرکت کنند، این دوره‌های فرمایشی منجر به مهارت‌آموزی معلم نمی‌شود.

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    باید مبادی ورودی غیر از مسیر تربیت معلم را ببندیم.


  • عدم وجود انگیزاننده‌های مناسب برای نگهداشت معلم

    در حوزه بکارگیری نیروی انسانی، یعنی جذب، نگهداشت، تا بازنشستگی و خروج از خدمت، یک روند یکپارچه علمی را در آموزش و پرورش نداریم. برای نگهداشت، انگیزاننده‌های خوبی نداریم. وقتی معلم خودش را مقایسه می‌کند با سایر افراد و میانگین دریافتی‌اش از سایر افراد مشابه خیلی کمتر است، ادراک نابرابری منفی برایش ایجاد شده و بعد هم واکنش‌هایش، واکنش‌های خوبی نخواهد بود. 

     

    ایده‌محوری و استدلال:

    نگهداشت نیروی انسانی با انگیزاننده‌هایی مانند حقوق و مزایا، شان و اعتبار و احترامی که به صورت‌های مختلف برای معلم قائل هستیم ارتباط دارد. مثلا تورهای علمی و فرصت‌های مطالعاتی که این‌ها در آموزش و پرورش مرسوم نیست. معلم‌ها صرفا می‌شنوند که فرصت مطالعاتی در وزارت علوم و بهداشت هست. این‌ها مواردی هستند که باید جدی‌تر باشیم نسبت به بحث منابع انسانی که کلیدی‌ترین عنصر هستند. یعنی مدرسه بی‌کتاب و بی‌فضا می‌شود ولی بی‌معلم نمی‌شود.

بخش ۶ – مسائل مرتبط با حوزه منابع مالی، فضا و تجهیزات

این بخش شامل موضوعاتی از جمله تامین منابع مالی، نحوه توزیع و هزینه‌کرد منابع مالی، تامین و توزیع فضا و تجهیزات، و ارتباط منابع مالی و فضا و تجهیزات با عملکرد نهایی نظام تعلیم و تربیت می‌باشد. از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم حوزه منابع مالی، فضا و تجهیزات و ایده محوری شما برای حل هریک از این مسائل چیست؟

  • عدم وجود منابع به‌اندازه نیاز برای آموزش و پرورش و بی‌عدالتی در توزیع اعتبارات

    در قبل [مسئله اول بخش ۳] هم بیان شد. واقعیت این است که ما فاصله بسیار زیادی از نظر مالی با کشورهای حتی ضعیف دنیا داریم. البته ما می‌دانیم دولت کسری‌های زیادی دارد، اما این برای خیلی از دستگاه‌های دیگر نیست. مثلا در یک مقایسه میانگین دریافتی معلمان با سایر کارکنان دولت که در سال ۱۳۸۲ برای پژوهشکده تعلیم و تربیت انجام شده، مشاهده می‌شود که دستگاه‌های مالی، دستگاه‌های نظارتی و امثال این‌ها واقعا تفاوت‌های فاحشی از نظر میزان دریافتی با آموزش و پرورش دارند. یعنی سرانه کارکنان‌شان خیلی بالا است. این خارج از آموزش و پرورش است اما برای آموزش پرورش این سرانه‌ای که قرار دادند واقعا پاسخگو نیست و نمی‌شود با آن کار انجام داد. ۹۹.۶ درصد اعتبارات آموزش و پرورش برای حقوق است و شما با ۰.۴ درصد چه کاری می‌توانید انجام دهید؟ هیچ. تحولی با آن نمی‌توان انجام داد و تا زمانی که به یک نسبت معقولی نرسد (که آن را بر اساس نیازسنجی باید تعیین کنیم) و بر اساس نیاز آموزش و پرورش نباشد، بنظرم آموزش و پرورش نمی‌تواند کار خاصی را انجام دهد. در نتیجه مجبور است از مسائل کیفی‌اش بزند، از آموزش و مهارت‌آموزی معلمین، از سرانه مدارس بزند و مدارس مجبورند دست دراز کنند به سمت اولیا برای مسائل ابتدایی، پرداخت قبوض، خرید کاغذ و …. این روش خوبی نیست. آموزش و پرورش یک امر حاکمیتی است و برای امر حاکمیتی‌ای که ما می‌خواهیم نیروهای آینده کشور را تربیت کنیم، باید سرانه‌ای را برای آن دانش‌آموز قرار دهیم. ولی این  مسئله منافاتی ندارد با جلب مشارکت‌های مردمی. البته برای آن هم ما مدلی برای مشارکت در نظام آموزش و پرورش نداریم که اگر از این ظرفیت‌ها خوب استفاده کنیم، می‌توانیم. 

    پس مهم‌ترین چالش منابع مالی ما این است که این منابع به اندازه نیاز آموزش و پرورش نیستند و وقتی به اندازه نیاز نباشند عدالت در توزیع آن‌ها اجرا نمی‌شود و در نتیجه کارایی لازم را این منابع از دست خواهند داد. همچنین ما الگوی بهینه‌ای برای توزیع اعتبارات که برای کیفیت‌بخشی لازم است نداریم. ما در سال ۸۸ با دانشگاه تهران کاری را در این زمینه انجام دادیم ولی فراموش شد.


  • عدم هم‌خوانی ساخت مدارس با فرهنگ و نیاز آینده ما

    چالش عمده منابع فیزیکی ما این است که با فرهنگ ما هم‌خوانی ندارند. ساخت مدارس بر اساس نظر مهندسین بوده که از بیرون گرفته شده و تقلیدی و یا اقتباسی است. همچنین مدارس ما برای امروز دانش‌ آموزان هم ساخته نشده‌اند تا چه برسد به اینکه مدارس برای آینده باشند. لذا در تغییر برنامه درسی که یکی از عناصر و عوامل آن فضا هست، لازم است فضا هم تغییر پیدا کند به تناسب سن، جنس و مقطع تحصیلی دانش آموز. 


  • نداشتن مدل‌های مناسب برای استفاده از مشارکت‌های مردمی

    ما مدلی برای مشارکت مردمی در نظام آموزش و پرورش نداریم که از این ظرفیت‌ها خوب استفاده کنیم. مثلا خوشبختانه خیرین مدرسه‌ساز را داشته‌ایم که توانسته‌اند برابر همین تعداد کلاس‌هایی که ما می‌سازیم، کلاس بسازند. یک ظرفیت خوبی بوده است. باید از این چنین ظرفیت‌هایی در اداره آموزش و پرورش خوب استفاده کنیم. مدل‌های مشارکت خوبی را اگر داشته باشیم می‌توانیم در سایر قسمت‌ها، در حوزه‌های پرورشی، در حوزه‌های اداره مدارس از آن خوب استفاده کنیم.

بخش ۷ – مسائل مرتبط با مدرسه

مدرسه به‌عنوان کانون تربیت محلی و محیط یادگیری رسمی مورد توجه سند تحول قرار دارد. هر چند می‌توان از منظر بخش‌های دیگر این پرسش‌نامه نیز به مسائل مرتبط با مدرسه پرداخت، به دلیل اهمیت بالای موضوع مدرسه در این بخش به ترتیب اولویت حداکثر ۳ مسئله مهم حوزه مدرسه و ایده محوری شما برای حل هر یک از این مسائل را بیان بفرمایید؟

  • عدم اجرای شعار مدرسه‌محوری و تفویض اختیارات به مدرسه

    در طول زمان درباره مدرسه شعارهای زیادی داشته‌ایم مثل مدرسه‌محوری. الان هم در سند تحول بنیادین مدرسه صالح مطرح است که بخشی از اسناد مبانی تحول بنیادین به این موضوع پرداخته و زوایای این مدرسه را ترسیم کرده است. البته در مدارس دولتی ما کمتر نمودی از آن دیده می‌شود. مدرسه نیز مثل دانش آموز، چون اختیارات را از آن گرفتیم و تفویض اختیار نشده، مثل یک سازمان پیرو می‌باشد تا یک سازمان پیشرو. با دادن اختیار، مدرسه می‌تواند پیشرو باشد بر اساس آن اختیارات، منتها از دور هدایت کنیم. دانش آموزِ ما هم همین‌گونه است. چون می‌خواهیم از ما تبعیت کنند. پژوهشی انجام گرفته در مقایسه نظام‌های آموزشی چین و آلمان با ایران که نشان می‌دهد ما اینگونه هستیم. لذا لازم است مدارس را واقعا به‌عنوان محور تحول بنیادین، جدی‌تر ببینیم. به مدیر مدرسه مانند یک فرمانده خط مقدم باید تمام اختیارات را بدهیم. او مدیر و فرمانده میدان اجرا است. بخشنامه‌هایی که برای یک مدیر مدرسه می‌رود اگر فقط آن‌ها را جواب دهد به همراه معاونانش، زمان‌شان تمام می‌شود. همچنین بازدید‌های بی‌جهتی از مدارس انجام می‌شود که باید گذاشت مدرسه کارش را انجام دهد. باید قراردادی بین مدرسه و آموزش و پرورش باشد که یک سری شاخص‌هایی تعیین کنند که لازم است به آن شاخص‌ها برسد و هیچ بخشنامه‌ای هم نرود. مدرسه می‌خواهد آب بخورد باید اجازه بگیرد از اداره منطقه و شهرستان و اداره شهرستان هم از اداره کل. این نظام، یک نظام کاملا متمرکز است و تفویض اختیاری در آن وجود ندارد، به‌خصوص برای مدرسه. مدرسه محوری یک شعار پوششی است که همه، این شعار را دادند. 

    یک نظام ارزیابی و ممیزی دقیق یا یک تفاهم‌نامه بین مدرسه و آموزش و پرورش منطقه و شهرستان وجود ندارد که آن شاخص‌ها پیگیری شوند. چون این‌ها را نداریم مدرسه به‌طور طبیعی ناکارآمد می‌شود. هر سازمانی که پیرو باشد ناکارآمد می‌شود. سازمان‌های آموزشی، پژوهشی و فرهنگی کاملا باید پیشرو باشد. اگر اینگونه شد پیشرفت حاصل می‌شود و آن اهدافی که برای دانش آموز ترسیم شده حاصل خواهد شد و اگر اینگونه شد ما به اهداف سند تحول می‌رسیم. البته این تفاهم باید باشد که شاخص‌هایی را ترسیم کند. مثلا شاخص‌هایی برای سلامت دانش‌آموزان، شاخص‌هایی برای تربیت اقتصادی و کار‌آفرینی که بخش‌هایی از ساحت تربیت اقتصادی است و موارد دیگر. چون ما در ادارات نمی‌توانیم این‌ها را کمی کنیم، تبدیل به شاخص کنیم لذا دنبال این هستیم که همه چیز را با بخشنامه و از روش دستوری و تجویزی و آمرانه پیاده کنیم. بنابراین لازم است که نیروهای اداری، افرادی باشند که این مسائل را درک کنند و تقریبا کم هستند که به این مسائل برنامه‌ریزی توجه داشته باشند.

بخش ۸ – مسائل مرتبط با آینده

با توجه به تحولات درونی و فشار عوامل بیرونی بر نظام تعلیم و تربیت، از نظر شما و به ترتیب اولویت حداکثر ۳ فرصت یا چالش مهم حوزه مسائل مرتبط با آینده نظام تعلیم و تربیت و ایده محوری شما برای مواجهه با هریک از این مسائل چیست؟

  • عدم آینده‌نگری و نبود فرهنگ تحقیق و توسعه در آموزش و پرورش

    جریانات اجتماعی را اول باید دید گرانیگاه‌شان کجاست، به چه صورت حرکت می‌کنند و احتمال دارد به کجا برسند؟ آینده‌نگری به این شکل در آموزش و پرورش وجود ندارد. در آموزش و پرورش یک جایی بنام تحقیق و توسعه (R&D) وجود ندارد. در زمان آخرین پست‌مان در آموزش و پرورش در مرکز آمار و فناوری یک سندی تولید شد، ICT Master Plan. در آن زمان در سال ۱۳۹۰ این را مطرح کردیم که باید بحث شبکه یادگیری را ایجاد کنیم. آن زمان این پلتفرم‌های کلاس آنلاین نبود. ما آمدیم یک نرم افزار Network Support را از چین آوردیم و آمدیم در تهران پایلوت کردیم و طرح تبلت را که ما پیگیرش بودیم و تحقیقات زیادی روی آن انجام دادیم، آمدیم در چند مدرسه در تهران پایلوت کنیم که دولت در سال ۹۲ عوض شد. اگر شروع می‌کردیم تا سال ۹۵ شبکه یادگیری داشتیم. ما در آن زمان، پیش‌بینی نیاز به شبکه یادگیری را داشتیم. چون می‌دانستیم کتاب کم کم از دست مردم کنار می‌رود و فناوری همراه می‌آید و آینده را می‌دیدیم. در راهبردهای کلان آن کار هم هست و RFP این‌ها هم نوشته شد. چرا؟ چون چند نفر را آوردیم برای بخش تحقیق و توسعه‌مان. 

    در آموزش و پرورش اصلا این «آر اند دی» وجود ندارد و فکر می‌شود که فقط برای شرکت است. البته پژوهشگاه داریم اما شده برای تحقیقات و افزایش اچ ایندکس. دنیا اصلا کاری به اچ ایندکس ندارد. می‌گوید نوآوری‌ات چیست؟ مدرک هم نمی‌خواهد. می‌گوید بیا و توانایی و نوآوری‌ات را ارائه بده. جاهایی که پیشرفت کردند روی نوآوری است و توانایی افراد. باید برویم و آینده‌نگری کنیم. ما در آموزش و پرورش اصلا فرهنگ تحقیق و توسعه نداریم. در این بخش، هم متخصصین علوم اجتماعی باید باشند، هم متخصصین آینده‌پژوهی، هم متخصصین فناوری اطلاعات و ارتباطات و هم متخصصین مدیریت آموزشی. این‌ها بررسی کنند جریانات را و برنامه‌ریزی کنند که آموزش و پرورش برای آینده چه کاری باید انجام دهد. ما برای طرح تبلت می‌دانستیم اتفاقی دارد رخ می‌دهد که دیگران این کار را می‌کنند و آمدیم مطالعات جدی کردیم که اسنادش موجود است (۸ هزار صفحه سند وجود دارد) و فرایند ترسیم شد. افراد ما باید بشناسند آینده‌پژوهی، آینده‌نگاری و سناری‌های مختلف را بررسی کردن.

    افرادی لازم است مبتنی بر جریانات اجتماعی و فرهنگی حرکت کرده و برای آن‌ها مهندسی نه، بلکه برنامه‌ریزی کنند. یکی از ایرا‌دهای آموزش و پرورش این است که ما مهندسی می‌کنیم درصورتیکه باید برنامه‌ریزی کنیم. مهندسی یعنی دستوری، تجویزی و از بالا به پایین عمل کردن. برنامه‌ریزی یعنی شناخت آن وضعیت کلی و از پایین به بالا نظرات را گرفتن و نهایتا جریانات را بر اساس دید متخصصان دیدن و بعد برای آینده دانش آموزان برنامه‌ریزی کردن.

بخش ۹ – درخواست‌های راهبردی

از نظر شما و به‌ترتیب اولویت حداکثر ۳ درخواست مهم وزیر آموزش و پرورش آینده از رییس جمهور پیش از پذیرش مسئولیت، چه باید باشد؟

  • توجه به در اولویت بودن و جایگاه توسعه‌ای آموزش و پرورش

    باید به در اولویت بودن آموزش و پرورش توجه واقعی شود که همه آن را می‌گویند اما در دولت‌ها خیلی کمتر در عمل به آن پرداخته شده است و همان تعبیر رهبری که آموزش و پرورش بیت‌الغزل مسائل بعد از انقلاب است محقق شود. اگر آموزش و پرورش اصلاح شود، کشور اصلاح می‌شود. توجهی که شاهدیم کشورهای مختلف مانند فنلاند، ژاپن، آلمان و سنگاپور داشتند به اینکه نسبت مستقیم وجود دارد بین آموزش و پرورش مطلوب و توسعه، پیشرفت و آبادانی و نسبت معکوس وجود دارد بین رتبه و توجه به آموزش و پرورش در یک کشور و فساد در آن کشور. این مهم‌ترین مسئله‌ای است که وزیر باید از رئیس جمهور بخواهد.


  • مکلف شدن همه دستگاه‌ها برای همکاری در راستای اجرای سند تحول

    همه دستگاه‌ها مکلف شوند به همکاری برای اینکه سند تحول اجرا شود. برای اجرای واقعی نه شعاری سند تحول، برنامه در نظر گرفته شود. کافی است از متخصصان اجرای استراتژی استفاده شود که به‌راحتی می‌توانند نقشه‌راه برای آن بکشند و اجرایی شود.


  • مصون ماندن انتصابات مدیران کل از سیاست‌زدگی

    از رئیس جمهور خواسته شود، مدیران کل آموزش و پرورش استان‌ها همانند روسای دانشگاه‌ها در شورای عالی انقلاب فرهنگی انتخاب شوند تا از سیاسی بازی مصون بماند و به‌معنای واقعی کلمه آموزش و پرورش برای برآوردن نیازها و خواست آموزش و پرورش باشد. حواشی و خواسته‌های برخی نمایندگان مجلس و مسئولان استانی در این زمینه، که عموم اوقات به حق نیستند، اگر ادامه داشته باشد نمی‌توان از آموزش و پرورش نتیجه مطلوب گرفت و شاید تایید مدیران کل در شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسیر را هموار کند.

ارسال دیدگاه