مصاحبه اختصاصی بیت‌الغزل با جناب فرشیدی؛ وزیر اسبق آموزش و پرورش

مصاحبه اختصاصی بیت‌الغزل با جناب فرشیدی؛ وزیر اسبق آموزش و پرورش

مصاحبه اختصاصی بیت‌الغزل با جناب فرشیدی؛ وزیر اسبق آموزش و پرورش

به نقل از دبیرخانه گروه بیت‌الغزل متن کامل مصاحبه ایشان با جناب آقای محمود فرشیدی پیرامون نظام مسائل آموزش و پرورش به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم. 

اولاً من تشکر می‌کنم از کاری که دوستان تیم بیت الغزل انجام می‌دهند، برای اینکه مسائل آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت را در جامعه بیشتر مورد توجه قرار بدهند، و به یک معنایی دیگر، برای توجه به آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت فرهنگ‌سازی کنند. 

یک بحث اول این بود که به هر حال مسئله آموزش و پرورش در ارتباط با نظام و سایر نهادهایی که وجود دارند، چه هست؟

 همان طوری که مستحضر هستید، در کار تربیتی باید تمام عوامل مؤثر همسو باشند تا به نتیجه برسد، اگر نه به هر حال این تعارض مانع نتیجه مقبول می‌شود. در ارتباط با آموزش و پرورش که بحث تربیت هست، معمولاً در کشورهایی که با تفکر سکولار خودشان پیشرفت‌های جدی‌ای در زمینه تعلیم و تربیت داشتند، به گونه‌ای عمل می‌کنند که تمام عوامل مؤثر که به خصوص در دنیای امروز ما بحث رسانه‌ها و فضای مجازی خیلی تأثیرگذار هست، به نوعی هماهنگی‌ عمل می‌کنند تا واقعاً این الگویی که دارند، حاکم باشد.  به همین دلیل در بعضی از موارد از جمله نسبت به هویت دانش‌آموزان و باور و اعتقاد آنها به فرهنگ و کشور خودشان در مسابقات ورزشی می‌بینیم که چقدر برای سرود ملی خود احترام قائلند. اینها اتفاقی نیست، کار تربیتی می‌کنند، همان طوری که برای ریاضی و فیزیک کار می‌کنند.

برای نمونه:

چند روز پیش یکی از دوستان از کانادا آمده بود، اینجا نشسته بود، می‌گفت که به قدری نظام آموزش و پرورش آنجا منسجم و بسته است که محال است بتوانید در محیط مدرسه غیر از آن حرکتی که حکومت کانادا می‌خواهد، اقدامی انجام بدهید. خیلی دقیق و منسجم و رصدشده است. 

شما نمی‌توانید در مدرسه نفوذ کنید و یک کار دیگری انجام بدهید. من یادم است که یکی از مؤسسین کلاس‌های زبان می‌گفت که من سال‌ها پیش در انگلستان درس می‌خواندم و ما یک واحد درس آلمانی در کالجمان داشتیم که ارائه نمی‌شد. به رئیس کالجمان گفتیم که چرا آن را ارائه نمی‌کنید؟ گفت: هنوز یک کسی که عاشق انگلستان باشد و زبان آلمانی بلد باشد، پیدا نکردم. 

نتیجه اینکه وقتی شما یک زبانی را یاد می‌گیرید، به آن فرهنگ گرایش پیدا می‌کنید و می‌توانید از آن ابزار استفاده کنید. مثلاً الآن در کشور ما نیز بعضی‌ها این کار را کردند که مثلاً با نظام زبان‌آموزی آکسفورد آمدند، محتوای بومی راه‌اندازی کردند، اما هنوز حاکم نشده است. 

حالا قبل از اینکه سؤال اول شما را حول مسائل فراسازمانی یک مقداری بیشتر باز کنم که توضیح نیز دادم، به نظر من درباره این سؤالات یک مقداری کلی بگوییم که سؤالات شما سکولار است، منتها ممکن است که سراغ افراد متدینی بروید، اما سؤالات شما جهت ندارد. یعنی اینکه کلاً در هر کجایی می‌توان این را عرضه کرد و پرسید. شاید بتوان این را در ترکیه نیز پرسید و عرضه کرد، من بویی از دین و خدا و پیغمبر در این ندیدم، الا اینکه بگویید که این مسئله مستتر است.

مصاحبه‌کننده: 

من فقط یک نکته‌ای را عرض کنم. این نکته‌ای که گفتید، کاملاً دقیق و درست است، فقط اگر اطلاع دارید، بعضی از مراکزی هستند که تحت عنوان مراکز افکارسنجی است. هدف آن مراکز این است که بفهمند الآن در فکر بدنه جامعه چه اتفاقی دارد می‌افتد. لزوماً خروجی آن قرار نیست که منتج به این شود که این هر چیزی را خروجی داد، حاکمیت باید آن را اعمال کند یا چه، اما بالأخره یک جایی باید باشد که بداند الآن در ذهن فعالان چه اتفاقی دارد می‌افتد که بعد بر اساس آن برنامه‌ریزی کند. 

هدف آنها این است، وگرنه آن نکته شما ملاحظه درستی است. یعنی پیشنهاد من نسبت به خروجی آن این نبود که خب، حالا نفر اول این نظرسنجی یا نفر دوم این نظرسنجی باید وزیر پیشنهادی باشد. 

جناب فرشیدی: 

علی ای حال ببینید به نظر می‌رسد که در ارتباط با سند تحول، هیچ اسمی از آن برده نشده.

تقریباً جایگاه نظام آموزش و پرورش در نظام اسلامی مشخص شده، کما اینکه در قانون اساسی ما و اصلاً فلسفه نظام جمهوری اسلامی تربیت انسان‌هاست. یعنی خود نظام جمهوری اسلامی یک مدرسه است و اصلاً اسلام آمده که انسان‌ها را تربیت و هدایت کند. تربیت یک همچنین جایگاهی دارد. شاید بزرگ‌ترین و بلکه حتماً بزرگ‌ترین حقی که انسان‌ها بر گردن نظام دارند، این است که آنها را چگونه هدایت و تربیت کردند و در مبانی سند تحول بنیادین به همین دلیل پیش‌بینی شده که شورای عالی تربیت در کشور زیر نظر مقام معظم رهبری یا نماینده ایشان تشکیل شود و تمام عوامل مؤثر در آنجا باشند. 

از این می‌خواهم نتیجه بگیرم و یک مصداق دیگر نیز بگویم، اینکه شما می‌بینید که بین آنچه که امام و رهبری درباره اهمیت معلم و آموزش و پرورش می‌گویند، با آنچه که در عمل دارد اتفاق می‌افتد، زمین تا آسمان فاصله دارد و این فاصله نیز روز به روز بیشتر می‌شود. روز به روز آموزش و پرورش نیز بی تأثیرتر می‌شود. همین روزها که بحث انتخاب وزیر هست، باز یک مصداق آن هست. تقریباً آن انتظاری که در این مورد هست، توجه لازم نمی‌شود. 

 

درک اهمیت جایگاه آموزش و پرورش

مقام معظم رهبری سیاست‌های ابلاغی اجرای سند تحول را به سران سه قوه ابلاغ کردند، نه به وزیر آموزش و پرورش. یعنی اینکه آموزش و پرورش یک نهاد حکومتی است، نه یک وزارتخانه. یعنی حتی در مبانی سند نیز پیشنهاد شد که اسم اینجا را وزارت تربیت بگذاریم و باز اینجا سه تا واژه را تعریف می‌کنم. تربیت، در حقیقت مصدر تمام فعالیت‌های آموزش و پرورش و تربیت اسلامی است، منتها دو شیوه و دو قالب برای ارائه این کار و تحقق این کار به کار می‌گیرد. یکی آموزش است که بیشتر معلم‌محور است که البته با آمدن سند و اینها یک مقداری عرصه تربیت به ساحت‌های متعدد گسترده‌تر می‌شود، اما فعلاً اگر آموزش و پرورش را بگوییم، آموزش معمولاً معلم‌محور است. منتها در آموزش و پرورش بنا نیست که مثل دانشگاه، ریاضی آموزش بدهیم. بناست که حتی در علوم نیز، به دانش‌آموز بیاموزیم که چگونه ریاضی بیاموزد، برای او تربیت آموختن ریاضی و تربیت آموختن فیزیک داشته باشیم. و مراحل آموختن علم به معنای محض آن در دانشگاه می‌رود. 

بعد فعالیت دوم پرورشی است. تعریف فعالیت پرورشی یک کم سخت است، اما چون آنچه که هست، یعنی مطلب پرورشی مسئول امور دینی است. هم آموزشی و هم پرورشی بستر هر دو تربیت دینی است، آن با یک کار دیگر و این با یک کار دیگری است. اتفاقاً فضای پرورشی گسترده‌تر است. یعنی هدف آن شکوفایی استعدادهاست، کشف استعدادهاست. هر کسی در هر زمینه‌ای که استعدادی دارد، پرورشی می‌خواهد آن را کشف کند. وقتی که بحث احیا بود و خدمت مقام معظم رهبری بودیم، فرمودند که در غرب نیز هست، پس آن حرفی که یک عده‌ای می‌گویند که فقط پرورشی نماینده نظام است، کاملاً باطل است. پرورشی یعنی یک سری فعالیت‌های دانش‌آموزمحور که در برابر فعالیت‌های معلم‌محور است. بچه را در یک فضاهای متعدد و متنوعی قرار می‌دهیم تا ببینیم که استعداد او چیست. خودش خودش را باور کند. 

به هر صورت در پاسخ به این سؤالتان باید بگوییم که:

به نظر من مهم‌ترین مسئله در ارتباط با آموزش و پرورش این است که جایگاه ساختاری آن باید اصلاح شود. یعنی جایگاه آن در حکومت باید ارتقا پیدا کند. یعنی اینکه آموزش و پرورش، یک وزارتخانه‌ای از جنس وزارتخانه‌های دیگر نیست. شما تعداد بیست بیست و یک وزارتخانه دارید که آنها نوعاً برای انسان کالا یا خدمات تولید می‌کنند و این وزارتخانه انسان تولید می‌کند. پس آن نقطه آغاز است و به نظر من اگر قرار است که در بازنگری قانون اساسی حرکتی شود، اگر قرار است که فعلاً تا آن شرایط یک ارتفاع نقطه‌چینی برای آموزش و پرورش در حکومت پیدا شود، اینطور است.

مثال در عمل این است که در دولت‌ها، رؤسای جمهور یا درگیر مسائل سیاسی می‌شوند، یا درگیر مسائل اقتصادی می‌شوند، یا درگیر مسائل اجتماعی می‌شوند و فرصت برای پرداختن به مسائل فرهنگی را اصلاً ندارند. دیدید که یک از آقایان وزرا می‌گفت که من نتوانستم رئیس‌جمهور را ببینم. حالا آن مورد خیلی اوج آن بود، اما سایر وزرا و رؤسای جمهور نیز همین طور هستند. این قدر مسائل انعکاسی و روزمره هست که از لحاظ فنی و پیچیدگی فرهنگی و آموزش و پرورشی، فرصت آن نیست. آنچه که مطرح می‌شود و همه نیز می‌شنویم، این است که بودجه آموزش و پرورش کم است و پول معلمی کم است.

بنابراین ما باید به یک نوعی جایگاه آموزش و پرورش را مثل صدا و سیما و قوه قضائیه ارتقا بدهیم. ممکن است جایگاه شورای عالی انقلاب فرهنگی را در اینجا تقویت کنیم. الآن مثلاً می‌بینید شورای عالی انقلاب فرهنگی برای رئیس دانشگاه که ممکن است دو هزار تا دانشجو داشته باشد، حتماً باید آنجا برود و تصویب شود و یک عده‌ای می‌نشینند و نظر می‌دهند، اما برای مدیرکل آموزش و پرورش یک استان که هفتاد هزار معلم و چقدر دانش‌آموز زیر نظر او است، وزیر عوض می‌کند، صلاحیت دارد یا ندارد. 

پس مهم‌ترین مسئله من که بارها نیز صحبت کردم و مقاله نیز نوشتم که آموزش و پرورش یک وزارتخانه نیست و در هیئت دولت نیز نوع وزرا به خاطر همین مسائل اقتصادی و اینها پیشنهاداتی می‌کنند که آموزش و پرورش نیز معمولاً با آنها مخالف است. به خاطر اینکه می‌گویند: هر کسی اضافه دارد، به پرسنلش بدهد. آموزش و پرورش کم دارد. وقتی آنها می‌دهند و این نمی‌تواند بدهد، تبعیض می‌شود. به نظر من این مسئله مهمی است.

 

اقتصاد و معیشت 

که به هر حال الآن بیشتر دیده می‌شود و این باز از عهده خود آموزش و پرورش ساخته نیست و حکومت و دولت باید راجع به این تدبیری بیندیشد که حالا اگر فرصتی شد، در سؤالات بعدی، از آنجا که این یک جایگاهی دارد و انتظار از رئیس‌جمهوری را مطرح می‌کند، در آنجا یک مقداری بیشتر به آن می‌پردازم که بحث اقتصاد و معیشت و رفاه فرهنگیان که هر کدام یک معنایی دارد، یعنی وقتی یک مدیری پول بیشتری داشت، قدرت مانور دارد که مثلاً مثل نیروی انتظامی و بسیاری دستگاه‌های دیگر با صدا و سیما مشارکت کند، سریال بسازد و یا یک برنامه جدیدی را طراحی کند و بحث فرهنگیان آن نیز معلوم است، رفاه نیز واژه خودش را دارد.

 

منزلت معلم 

حکومت ما یک حکومت معلم‌مدار هست، مثلاً در غرب نظام سرمایه‌داری هست و سرمایه‌داران محور حکومت هستند و تکیه حکومت بر آنهاست. در حکومت‌های لیبرالیستی مثلاً سیاسیون دائرمدار هستند، در کاپیتالیستی سرمایه‌داران را عرض کردم، در سوسیالیستی کارگران محور هستند، ما واقعاً با توجه به اینکه نظام ما یک نظام فرهنگ‌مدار است و آمده که انسان‌ها را هدایت کند، فرهنگ‌مداران، محور اصلی و تکیه‌گاه اصلی حکومت هستند که مهم‌ترین آنها روحانیت و فرهنگیان هستند. فرهنگیان قوی‌ترین و منسجم‌ترین بازوی فرهنگی نظام هستند. یک میلیون فرهنگی که متأسفانه به این توجه نمی‌شود. به اعتقاد من در پیروزی انقلاب بی تردید بعد از روحانیت بیشترین تأثیر را فرهنگیان برای پیروزی داشتند. یک قشر مورد اعتماد مردم و سخنور بودند که وقتی به انقلاب پیوستند، مدارس تعطیل شد، انقلاب پیروز شد و تیر خلاص به رژیم شاه زده شد. در دفاع مقدس، در اداره حکومت در سال‌های اول، در ارائه الگو برای کارگزار، الگو برای نظامی با رئیس‌جمهور تراز، نخست‌وزیر تراز و رئیس قوه قضائیه تراز که شهید رجایی، شهید باهنر و شهید بهشتی هستند، هر سه اینها آموزش و پرورشی بودند. بعد بسیاری از استانداران، فرمانداران خصوصاً در سال‌های اول و نمایندگان مجلس.

این ظرفیت در آموزش و پرورش هست که علاوه بر خودش، هرچند یک مقداری از گله‌مندی‌هایی که فرهنگیان دارند، علاوه بر آنچه، به ظاهر بحث‌های معیشتی خودشان هست، این است که کلید بسیاری از مشکلات نزد ماست و از این ظرفیت ما استفاده نمی‌شود. امام فرمود که تمام سعادت‌ها و شقاوت‌ها از مدرسه است و کلید آن دست معلم است. اگر امروز درباره آسیب‌های اجتماعی، از کودکی دانش‌آموز را مصون‌بخشی کنیم، فردا خودمان راحت هستیم. کاری که بسیاری از کشورها در ارتباط با اهداف خودشان می‌کنند. 

بنابراین مسئله منزلت معلم مطرح هست که حالا راهکارهای خودش را دارد. 

 

راهکارهایی برای تقویت منزلت معلم

مثلاً رهبری فرمودند: سریال‌های معلم قهرمان طراحی شود که بسیاری از معلمان قهرمان را واقعاً در دورافتاده‌ترین روستاها داریم، جایی که هیچ نماینده دیگر جمهوری اسلامی نیست و امنیت نیز واقعاً بعضاً نگران‌کننده است، یک دخترخانم معلم و یا یک آقا معلم آنجا رفته و دارد خدمت می‌کند. 

به هر صورت این بحث منزلت معلم را می‌خواهیم بگوییم که مثلاً فرض کنید که بخواهیم رهبر خود و امام خود را به دنیا معرفی کنیم که اینها چه کاره بودند، می‌گوییم: معلم اخلاق بودند، اینها معلم بودند و این کم توجهی‌ای که از اول انقلاب به بعد روز به روز بیشتر شد، به دلیل اینکه ما یک تعدادی شخصیت‌های برجسته‌ای که نظام اسلامی را می‌شناختند، ایدئولوگ‌های ما بودند، دشمن اینها را شناسایی کرد و از ما گرفت، مثل شهید مطهری، رجایی، باهنر، بهشتی و بسیاری از ائمه جمعه.

اینها می‌دانستند که آموزش و پرورش یعنی چه. زیرا الآن می‌بینید که بیشترین ارتباط را در استان‌ها ائمه جمعه با آموزش و پرورش دارند. زیرا اهمیت کار را می‌دانند. کار به دست یک کسانی افتاد که خیلی از اوقات اکثراً رؤسای جمهور و دیگران یک نگاه مکانیکی و فیزیکی و ابزاری به مسائل داشتند، در نتیجه مظاهر ملموس و اجرایی بیشتر به ذهنشان می‌رسید. وقتی که بحث بنزین در زمان دولت نهم بود و خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم، گفتیم که این پولی که صرفه‌جویی می‌شود، خرج چه می‌کنیم؟ – خرج راه، جاده و مدرسه می‌کنیم. یعنی ایشان واژه مدرسه را به کار بردند. ما بعد از صحبت ایشان خدمت آقای رئیس‌جمهور رسیدیم، گفتیم که آقا همچنین چیزی را فرمودند. به آقای صفارهرندی نیز گفتیم که ما شانسی نداشتیم، شما بروید، شانس خودتان را امتحان کنید. حالا از آنجا که فرهنگ دیده نمی‌شود و ملموس نیست و بالأخره نظام ما یک نظام براساس آرای مردم است، هر نماینده‌ای می‌خواهد که رأیش تجدید شود و راه آن نیز این است که جاده بسازد. اینکه در قلب‌ها چه دگرگونی‌ای را ایجاد کرده، کسی نمی‌بیند، اما جاده را همه می‌بینند، کارخانه را همه می‌بینند و فرهنگ و تعلیم و تربیت نامحسوس است، دیر بازده است.

و به نظر من این بحث منزلت معلم خیلی مهم است که حالا این نیز راهکارهای خاص خودش را دارد و الزاماً تمام آنها اقتصادی نیست. 

خدا شهید رجایی را رحمت کند، من آن زمان کرمان بودم، ایشان به عنوان رئیس‌جمهور وارد کرمان شدند، بعد وارد استانداری شدند، اولین جایی که رفتند، بازدید کردند، گفتند که کدام جاده است، کدام کارخانه است و کدام فلان است، ایشان به یک مرکز تربیت معلم وارد شد و گفت: کلید تحول در کشور و نظام دست شماهاست و همیشه دأب ایشان همین بود، نه اینکه آن دفعه استثنا باشد. می‌گفت: اگر شده، من کتم را می‌فروشم، خرج تربیت معلم می‌کنم. خب، این نگاه بعداً روز به روز تغییر کرد، بعداً وزیری داشتیم که تربیت معلم را منحل کرد، وزیر داشتیم که پرورشی را منحل کرد.

 

درباره سؤال دوم که به موضوع کسائل کلان خود آموزش و پرورش اشاره شده بود، اینکه:

مطالب قبل در‌حقیقت برون‌سازمانی بود و اختیارات آن نیز الزاماً دست آموزش و پرورش نیست، دست حکومت و رئیس‌جمهور و تمام دستگاه‌هاست و آموزش و پرورش در هر جا مثلاً برای همکاری با دستگاه‌ها وارد شده، تأثیر خاصی برای حل آن مشکل برای آن دستگاه داشته است. مثلاً فرض بفرمایید که در زمان ما یک توافق‌نامه‌ای با نیروی انتظامی درباره راهنمایی و رانندگی و آموزش ترافیک انجام دادیم. یازده میلیون همیار پلیس، به بچه‌ها یک لباسی پوشاندند و یک ابزاری به آنها دادند و آموزش‌ها را دادند، بچه مواظب پدر و مادرش بود که سرعت بالا نروند و خلاف نروند و نیروی انتظامی این را به نام خودش در عرصه بین‌المللی ارائه کرد. همین قضیه در مورد بهداشت و مسائل دیگر نیز می‌تواند باشد. 

برای مسائل درون سازمانی سه مسئله اصلی‌ به نظر من یکی بحث ساختار را بگوییم که یک نظام فرسوده، بوروکراتیک و تمرکزگرا بر آن حاکم است. اگر بخواهیم توضیح بیشتری بدهیم، شامل جزایر جدا از هم و تمرکزگرایی که عرض کردم می‌شود، که مدرسه و معلم آن اختیار لازم را ندارند. 

سازمانی که در آموزش و پرورش درست شد، هدف آن این بود که دست معلم و دست مدرسه را که در خط مقدم تعلیم و تربیت هستند، بگیرد، اما حالا دست و پا گیر معلم و مدرسه شده است. حتی در زمینه محتواها نیز یک وقتی بود که معلم یک قدرت مانوری برای آموزش یک محتوایی داشتند، محتوا در اختیار آنها بود و از ابزارهایی استفاده می‌کردند. بعد آمدیم گفتیم که نه، شما فقط باید طبق این فرمول به دانش‌آموز چیزی بیاموزید. اگر غیر از این بکنید، کفر است و مورد بازخواست قرار می‌گیرید. من یادم است که در دوره دانش‌آموزی خودمان دبیرهایی داشتیم که اینها بر اساس ذوقیات خودشان مثلاً مسائل شیمی را با شعر به ما آموزش می‌دادند و جدول کانسیون و جدول نشانه‌گذاری را به شعر تبدیل کرده بودند یا به روش‌های دیگری، آن مرحوم نیرزاده را یادتان هست، بالأخره این هنر معلمی است. بعد آمدیم به این معلم گفتیم، مثل آن داستان موسی و شبان است که تو کفر داری انجام می‌دهی، مبادا این کار را انجام بدهی، مبادا آن شعر را… . خب، این معلم متحیر شد. فقط در یک قالب تنگ بدون بروز استعدادها قرار گرفت. یا حتی بحث اختیار، خدا آقای پرورش را رحمت کند، می‌گفت که مدیرکل‌های ما مدیرکل تبسم هستند، فقط حق دارند که به آن دانش‌آموز خاطی یک تبسمی کنند. یعنی اگر یک دانش‌آموزی خطا کرده، شما فرض کنید که بدترین خطاها را کرده، اصلاً فرض کنید که خطای جنسی سر کلاس انجام داده، اختیار معلم چیست؟ چه کاری باید انجام بدهد؟ خیلی زور بزند، می‌گوید که از کلاس بیرون برو، حالا اگر برای او مسائل تبعی نداشته باشد، یک ساعت، دو ساعت، بلافاصله روان‌شناسان می‌گویند که این بچه فردا معتاد می‌شود! نمی‌گویند که بقیه نیز همراه این آلوده می‌شوند. این دچار ویروس است، یک دارالتأدیب درست کنید، این طور بچه‌ها را درون دارالتأدیب ببرید و در آنجا تربیت کنید. نمی‌شود که همه به خاطر یک نفر آلوده شوند. در صورتی که معلم اختیاری ندارد و باید تحمل کند، در نتیجه فقط، خدا آل احمد را رحمت کند، یک کتاب مدیر مدرسه دارد، می‌گوید که معلم سر کلاس خودش را حفظ کند و این اختیار و اقتدار، بعضاً این طوری بود که معلم اقتدار قدرتمندی داشت. مثلاً مدیران مدارس، حالا آن زمان‌هایی که گذشته و من نمی‌خواهم گذشته را بگویم، خدا رژیم طاغوت را لعنت کند، اما مدیر مدرسه مطرح بود. اصلاً بزرگان استان در برابر او سپر می‌انداختند که بچه‌شان را آنجا ثبت‌نام کنند. یک دیسیپلینی داشت. الآن نیز در انگلستان و بعضی از کشورهای دیگر می‌بینیم که یک نظام اقتداری بر مدرسه حاکم است و حتی بعضاً بچه‌ها باید سرشان را با نمره چهار بزنند، لباس رسمی کامل بپوشند. اینها را تربیت می‌کنند و فردا فرماندهان جهان می‌شوند. یعنی مدرسه باید یک حساب و کتابی داشته باشد، یک نظمی داشته باشد.

به هر حال این نیز یکی از مسائلی است که تمرکزگرایی مطلق است و به نظر من باید به آن توجه شود و به تدریج اختیارات به استان، به شهرستان و به مدرسه و به معلم تفویض شود. 

 

مثال نمونه:

الآن همه جا تا یک معلمی خدایی نکرده به یک دانش‌آموزی حرفی می‌زند، سر و صدای همه در می‌آید که تنبیه کردند و فلان. هیچ کس نمی‌گوید حالا هیچ چیزی کم نشده و خدایی نکرده از نظر مسائل اخلاقی مورد غفلت قرار نگرفته. بعد خانواده می‌آیند و معلم را کتک می‌زنند. و کسی نمی‌گوید که بالأخره اختیار این معلم چیست؟

یا اینکه:

 یکی از دوستان می‌گفت که من در انگلستان درس می‌خواندم و بنا بود که دوره تحصیل من تمام شود، اما درس من مانده بود و هم خودم کار داشتم، یا پروژه من تمام نشده بود. چاره‌ای ندیدم، قوانین به هیچ وجه اجازه نمی‌دادند و دیسیپلین خیلی سختی بود. پیش استادم رفتم، استادم چند جمله‌ای برای ملکه نوشت، ملکه دستور داد که من را نگه داشتند. یعنی قدرت این استاد این قدر زیاد بود که بر خلاف آن قوانین می‌توانست من را نگه دارد. 

یا مثلاً در هندوستان یک نفر گفت که عکس یک معلم روی اسکناس‌های آنها نقش بسته است. 

 

کهنه بودن و فرسوده بودن عدم بهره‌مندی از فناوری‌های روز است و طبعاً اینکه بالنده و فراگیر نیست. 

الآن ببینید که بهترین نظام آموزش زبان را در آموزش و پرورش با عنوان کانون زبان داریم. بدترین نظام آموزش زبان را نیز در آموزش و پرورش داریم. دوازده سال یا نه سال می‌خوانند و هیچ چیزی نیز یاد نمی‌گیرند. 

یک وقتی رهبری یک اشاره‌ای شبیه به این داشتند که مثلاً در بیرون مردم کارهای قرآنی خیلی خوبی انجام دادند و آموزش و پرورش عقب است. امکان استفاده از اینها اصلاً مطرح نیست. اگر کسی هم کار خاصی بکند، تشویق نمی‌شود، حمایت نمی‌شود. 

درواقع خود این نظام آموزشی ما یا ساختار ما، حالا محتوا را در یک محور دیگر می‌گویم، اما خود ساختار ما یک ساختار بالنده و نوآور و پذیرای نوآوری و یادگیرنده نیست. 

مثلاً حالا این بیشتر محتوایی است، اما مجموعه رشد، سازمان پژوهش یک همایش‌هایی برای نوآوری‌های دانش‌آموزان و غیر دانش‌آموزان در زمینه محتوای کتاب‌های آموزشی در فضای مجازی دارد. مثلاً اینها بیایند و در فضای مجازی یک طراحی‌هایی را بکنند، کلیپ‌هایی بسازند و کارهای مختلفی بکنند تا این محتوا به بچه‌ها بهتر آموزش داده شود. بعضاً می‌شد که یک بچه دوره راهنمایی برنده می‌شد، در بین تعداد زیادی که به هر حال بود، اما خب، این دیگر درون سیستم نمی‌رفت که ابلاغ شود که همه از این استفاده کنند و در همان حد باقی می‌ماند. 

 

محور دوم بحث محتواست 

محتوا آموزشی که البته آن نیز مشکل حافظه‌محوری و حاکمیت مطلق کنکور را دارد و از پیش‌دبستانی که دانش‌آموز را می‌آورند، اگر که مجتمع آموزشی هست، می‌گویند: بچه‌های شما امسال چقدر قبول شدند، چند درصد قبول شدند. طرف بچه‌اش را آورده که در پیش‌دبستانی ثبت‌نام کند، نگران است که دوازده سال بعد، سیزده سال بعد چطور است! 

حالا شورای عالی انقلاب فرهنگی یک کارهایی کرد که گام خوبی است، اما کامل نیست. بالأخره اینکه چهل درصد یا در آینده شصت درصد تاثیر نمرات تحصیلی را اعمال کنند خوب است، اما بالأخره ما برای یک کشور هستیم، دو وزارتخانه هستیم که اعتبار همدیگر را باید قبول داشته باشیم. اگر دانش‌آموزی در مدرسه ما دیپلم گرفت، باید بتواند دانشگاه برود. حالا ممکن است که در دانشگاه‌ها یک اولویت‌هایی باشند. مثلاً یک دانش‌آموزی می‌گیریم که فیزیک و ریاضی و اینها این قدر است و بعد برای سال‌های تحصیلی برای همه ارزش قائل می‌شویم. به دلیل اینکه این مسائل نیست و تا حالا که اصلاً نبود، بنابراین افراد می‌گویند که دلیلی ندارد که ما دوازده سال درس بخوانیم. درس پیشکش، دلیلی ندارد که تربیت شویم. 

یعنی شما هر فعالیت پرورشی‌تان تحت‌الشعاع است، اصلاً به آن بها داده نمی‌شود. در آموزش و پرورش نظام ارزشیابی آن کارنامه و اینها هست. پرورشی چند مَن است؟ به چه قیمتی است؟ اگر کسی علاقه‌مند باشد، خودش می‌رود، یک کارهایی انجام می‌دهد، اما اینکه اکثراً نیز نیست. خانواده‌ها منع می‌کنند، می‌گویند که این کارها را خودمان به او یاد می‌دهیم، این فعالیت‌ها را خودمان به او یاد می‌دهیم. شما فقط علم بدهید که بخورد، آن هم به این معنایی که مصطلح است. 

 

از جمله نمونه‌های محتوایی:

فعالیت‌های پرورشی که در این ساحت‌هایی که نظام سند تحول بنیادین گفته، که ما دانش‌آموزان را براساس استعدادهایشان شناسایی کنیم. یکی شاگرد اول ورزش است. یعنی به هر حال بدن و استعداد بدنی خوبی دارد و مدرسه در همان نظام شاگرد اولی‌ای که دارد، این را نیز شناسایی می‌کند و وقتی که زنگ ورزش شد، به این نیز یک میدانی می‌دهد تا بچه‌های دیگر را آموزش بدهد. یکی شاگرد اول اخلاق است. از بچه‌ها می‌پرسیم که با چه کسی می‌خواهید دوست شوید؟ آنی که بیشترین رتبه را بیاورد، معلوم می‌شود که خوش‌اخلاق‌ترین بچه‌هاست. یکی شاگرد اول فعالیت اجتماعی است. وقتی که بچه‌ها را به دست مدیر می‌دهیم، آن قدر نمی‌تواند بچه‌ها را به خط کند که اینی که او را شهردار مدرسه می‌گذاریم، می‌بینیم که بچه‌ها از او اطاعت می‌کنند. یکی استعداد فرماندهی دارد. وقتی شهردارمدرسه می‌شود، واقعاً خوب کار می‌کند.

مصاحبه کننده:

 پس در واقع این نیز آموزش تعامل‌محور با خود دانش‌آموزان می‌شود؟ 

جناب فرشیدی: 

بله. این را برنامه‌ریزی کنند. مثل حوزه علمیه است. شما می‌دانید که وقتی جامع المقدمات را خواندی، در دوره بعد باید آن را آموزش بدهی، برای خودت نیز می‌ماند. آن چیزی را که آموختی یا خوب نفهمیدی، حالا دیگر وقتی داری درس می‌دهی، یاد می‌گیری. نظام آموزشی حوزه، مزایای زیادی دارد که یکی از آنها همین است. دانش‌آموزان ارشد، به هر حال خداوند به هر دانش‌آموزی یک استعدادی داده، ارشد است، نه فقط در فیزیک و شیمی، یکی ارشد فعالیت اجتماعی است، یکی ارشد اخلاق است. به بچه‌ها بگویید که چه کسی را می‌خواهید که پیشنماز شما باشد؟ اکثر بچه‌ها می‌گویند که این را دوست داریم که پیشنماز ما باشد، او شاگرد اول اخلاق است، او پیشنماز است. به این ترتیب هم بچه را به خودش شناساندید، هم به بقیه گفتید که فقط فیزیک و شیمی نیست، اخلاق نیز خیلی مهم است. 

پس با توجه به عرصه‌های مختلف یک اشکال بحث محتوا همین است که آن هویت‌یابی را اینجا نداریم. فرض بفرمایید که به دلیل همین فضا یا زندانی که به هر حال خانواده یا جامعه به دانش‌آموز تحمیل می‌کنند، فرزند ما باید دکتر شود، باید مهندس شود. می‌گویند که قدیم‌ها وقتی در چین دختری به دنیا می‌آید، یک کفش‌های آهنی درست می‌کردند، پاهای او را در کفش آهنی می‌کردند تا پاهای او متناسب رشد کند. حالا ما دانش‌آموزانمان را بدون اینکه بدانیم، به صورت پنهان در یک زندان‌هایی قرار دادیم. جامعه به بچه دبستانی آقای مهندس می‌گوید، اما وقتی که بچه خدایی نکرده رتبه‌ای نیاورد، خودش را می‌کشد، یا اصلاً احساس خودکم‌بینی و افسردگی پیدا می‌کند. در صورتی که او یک نویسنده برجسته است. یا یک نقاش ماهر است.

می‌خواهم بگویم؛ باید دانش‌آموز را بشناسیم و به خودش بشناسانیم. این بخاطر این است که محتواهای آموزشی ما کاربردی نیست. مثلاً ببینید یک دانش‌آموزی که در مدرسه اصلاً هیچ علاقه‌ای ندارد و از نظر نظام آموزش ما خنگ است. این نظام مشکل دارد که اوهیچ چیزی یاد نمی‌گیرد، اما پای تلویزیون که می‌نشیند، قضیه فرق می‌کند و از حافظه خود کمک می‌گیرد و تک تک بازیگران را برای شما بیان می‌کند. خب این همانی است که آن طوری بود. حالا گریم کرده، قیافه‌اش را این طوری کرده است. اسم و فامیل او را به طور دقیق برای شما می‌گوید. پس این بی استعداد نیست. خاصیتی در این محتواهای ما نمی‌بیند. اگر استعداد همین دانش‌آموز را کشف کنیم، به درد کار فنی می‌خورد. از همین طرق در همان عرصه‌هایی که عرض کردم، می‌تواند در آن زمینه‌ها موفق شود که آن نیز با یک نشاطی هر روز وارد مدرسه می‌شود. می‌گوید که امروز من می‌خواهم مدرسه بروم، پنج نفر به من بسپارند، مثلاً ما حیاط مدرسه را تمیز کنیم. این مشکل محتوایی و کاربردی نبودن است. همین ضعف فنی حرفه‌ای و مهارت و عدم پاسخگویی استعدادهای مختلف است.

 

نکته دیگری که در رأس وزارت آموزش و پرورش می‌بینیم، حاکمیت جریان غربگرا در آموزش و پرورش است. 

سال‌های سال است که دانش‌آموخته‌های تعلیم و تربیت غربی در آموزش و پرورش به اعتبار آن مدرکشان حاکم هستند و خیلی از بیدادهایی که در آموزش و پرورش انجام شده، دست اینهاست. به انحلال تربیت معلم‌ها اشاره کردم. زیرا می‌گفتند: چه دلیلی دارد، وقتی که دانشگاه دارد معلم تربیت می‌کند. در صورتی که دانشگاه لیسانس می‌دهد، آیا دانشگاه معلم تربیت می‌کند؟ واقعاً ارزش دانش‌آموز این قدر پایین آمده که ما هر کسی را بگوییم که سر کلاس برو؟ آیا آموزش نمی‌خواهد؟ یک کامپیوتر یک ذره مشکل می‌خورد، می‌گویید که دست نزن، دوره می‌خواهد. آیا از انسان پیچیده‌تر مخلوقی هست؟ می‌گوییم که سر کلاس برو. 

حالا در بحث نیروی انسانی نیز به این اشاره می‌کنم. اینها به دلیل اینکه معلم نبودند و نمی‌دانستند که اهمیت آن چیست، تربیت معلم‌ها را منحل کردند، نفر بعدی آمد، پرورشی‌ها را منحل کرد. این تفکر غربگرا که الآن نیز خیلی شدید است. الآن در شورای عالی آموزش و پرورش می‌بینیم که همین تفکر درباره اهداف دوره‌های تحصیلی یک کارهایی کردند. ما یک اهداف دوره‌های تحصیلی سال ۷۹ داشتیم که اینها سال ۹۷، همین افرادی که الآن نیز هستند، آمدند، این مواردی را که عرض می‌کنم، از آن اهداف سال ۷۹ پاک کردند، حذف کردند. همین آقایانی که می‌شناسید که در شورای عالی هستند. ولایت فقیه را حذف کردند، تولی و تبری را حذف کردند، معنی جهاد و شهادت را حذف کردند، امر به معروف و نهی از منکر را حذف کردند، حکومت دینی را حذف کردند. این واژه‌ها را از اهداف محتوای آموزشی حذف کردند. روحیه سلحشوری و دفاع از کیان کشور اسلامی را حذف کردند، انس با زبان فارسی را حذف کردند، آشنایی با زبان عربی را حذف کردند، احکام اقتصادی اسلام را حذف کردند. مثلاً می‌گفتند که دانش‌آموز در این کلاس باید این قدر با احکام اقتصادی اسلام آشنا باشد. اینها اهداف ماست. هر کدام از اینها در این جمله‌ها بوده است. مثلاً به ولی فقیه علاقه‌مند باشد. اهداف اقتصادی اسلام حذف شده، حمایت از تولید داخلی حذف شده، به جای اسلام دین آمد. به جای اینکه اسلام بگویند، کلمه دین را آوردند، حالا بهائیت باشد، فلان باشد یا …. فرقی نمی‌کند. سیره امام خمینی حذف شد، رساله عملیه و تقلید حذف شد، پیشوایان دینی به جای ائمه معصومین آوردند. خب، این مربوط به سال ۹۷ یعنی سه سال پیش است و حالا در زیرنظام‌های دیگر نیز همین طور است. بنابراین این نیز یکی از آن دغدغه‌های مهمی است که در حوزه محتوا باید حتماً به آن توجه شود.

 

و آخرین محور بحث تربیت معلم است 

خدا شهید رجایی را رحمت کند که می‌فرماید: آغاز تحول در جامعه آموزش و پرورش است. نقطه آغاز تحول در آموزش و پرورش تربیت معلم است و همین طور است. شما بخواهید در هر سازمانی و هر مؤسسه‌ای تحول ایجاد کنید، اول می‌روید، یک سری افسران جوان تربیت می‌کنید تا اینها داخل سیستم بروند و سیستم را متحول کنند. 

 

سه مسئله اصلی و فوری آموزش و پرورش که در سوال بعد شما مطرح است اینکه:

همان طور که عرض کردم، یکی بحث اقتصاد و معیشت رفاه است.

بحث تحول بنیادین است که سند آن هست. سیاست‌های ابلاغی هست. همین طوری هر کسی بیاید و دانش‌آموزان را به عنوان یک موجود آزمایشگاهی در نظر بگیرد، در این چهل سال خیلی ضربه خوردیم. نظام جدید متوسطه که آمد، می‌دانید که همان زمان یک تقاضایی از مجلس کردیم که این نظام جدید متوسطه دانش‌آموزان را اصلاً بی سواد کرده است. در نظام جدید متوسطه اسمی از پرورشی نبود. حالا درست است که بعداً پرورشی را رسماً حذف کردند، اما قبل از آن که هنوز حذف نشده بود، این یک جزوه تقریباً مفصل بود که من آن زمان با یکی از دست‌اندرکاران و طراحان آن دیداری داشتم. اینها خیلی زحمت کشیدند، کتاب‌ها را بالکل دگرگون کردند و آوردند، نظام جدید متوسطه کردند. من را برد و مفصل به من نشان داد. به طوری که چند ساعت طول کشید. گفتم: ببینید! کار خیلی شده، اما سؤال من یک سؤال کلیدی است که اگر این کاری که الآن شما در ایران اسلامی انجام دادید، در ترکیه انجام می‌دادید، مسعود ایلماز کجا جلوی شما را می‌گرفت؟ بالأخره ما نظام تربیت اسلامی هستیم. کدام از آنها؟ اسلام به یک برچسب است؟ یا تمام اینها غیر مستقیم باید ما را به سمت آن تربیت اسلامی با تمام جامعیتش و نه فقط نماز و روزه پیش ببرد. خب، این یک سؤالی بود. یعنی نظام جدید متوسطه یک نظام سکولار بود و بچه‌های ما تحت این فرماندهی نظام جدید متوسطه رفتند. آن زمان آقای برزگر مسئول دایره منکرات و امر به معروف و نهی از منکر بود و الآن نیز از قضات است. ایشان به شورای عالی انقلاب فرهنگی نامه نوشتند که سند آن هست، برای آقای وزیر طراح این قضیه نامه نوشت، گفت: این چه نظام جدید متوسطه‌ای است که هر دختر و پسری را که در پارک می‌گیریم، می‌گوید که ما نظام جدیدی هستیم؟ دو ساعت دانش‌آموز در این مدرسه، دو ساعت بیکار، دو ساعت یک مدرسه دیگر. یعنی دو ساعت بیکاری را درون پارک می‌رفتند و دوست پسر و دوست دختر بودند. این را عرض می‌کنم که در غرب بعضی از رشته‌های دانشگاهی نیز این طوری نیست، کلاسی است. در دوران مدرسه که اصلاً این طوری نیست. بعد هم که آقای مظفر آمد، به اینها پنجره‌های باز می‌گفتند، آقای مظفر این پنجره‌های باز را متوقف کرد که دانش‌آموز در یک مدرسه باشد و آن دو ساعت را اقلاً در حیاط مدرسه بازی کند. پدر و مادر بدانند که بچه ما هفت و نیم رفت، هشت درون مدرسه است، دو تعطیل شده، دو و نیم درون خانه است. 

در هر صورت ذیل تحول بنیادین می‌خواستم بگویم که وزیری، هر مسئولی سلیقه‌ای تشخیص می‌داد که بیاید و یک کاری را بکند که بگویند: خیلی مهم است. 

حالا بالأخره دوستان ما نیز، مثلاً فرض کنید که بنده که خدمت‌گزار می‌شدم، فکر می‌کردم که مسئله مهم و اصلی برای دانش‌آموزان امروز این است که مثلاً فلان بهمان شود. مثلاً یکی ورزش را می‌گفت، یکی مهارت را می‌گفت. هر کسی یک بعدی را می‌گفت و خب، وقتی که شما به عنوان وزیر یا مدیرکل قدرتمند هستید، بودجه خودتان را صرف این می‌گذارید که آن کار را موفق کنید. تمام امکانات و بهترین دبیران را برای آن پروژه می‌آورید. ما سال‌های سال پیوسته تجربه می‌کردیم. الآن آن چیزی که خیلی مهم است و من آن را نوشتم و یک جای دیگری نیز هست، و از فناوری هسته‌ای مهم‌تر است، این سند تحول بنیادین است. امروز بعد از چند صد سال که دنیا تحت سیطره نظام تعلیم و تربیت سکولار غرب بوده، ما قد علم کردیم. انسان را با آسمان آشتی دادیم و بر اساس مبانی اسلامی خودمان یک الگوی تربیتی وحیانی درست کردیم که برای کشورهای دیگر نیز قابل استفاده است. این خیلی مهم است و من گله‌ای را که کردم، برای این است که کم توجهی به این سند شده و اینکه هنوز هم اجرا نشده.

آقایان از خدا خواسته، گفتند بیایید، آن را اصلاح کنیم. یعنی هنوز اجرا نشده، می‌خواهیم بلاتشبیه مثل قرآنی که روی طاقچه بوده، روی طاقچه باشد و حالا می‌گویند که آن را اصلاح کنیم و اصلاحاتی نیز که دارند، همین کارهاست که دارند می‌کنند. 

مقام معظم رهبری تحول را فرمودند، اگر کلیدواژه تحول را در کلام آقا در بیاورید، تحول غیر از تغییر است. تحول یک حرکت بنیادین است. تازه برای آموزش و پرورش تحول بنیادین گفتند. یعنی دگرگونی است. خب، نقشه این دگرگونی چیست؟ باز در صحبت‌هایی که امسال قبل از انتخابات داشتند، گفتند که تحول ممکن است که منفی باشد، ممکن است که مثبت باشد. مقصود ما برگشت به ارزش‌های انقلاب است. بنابراین تحول نقشه راه می‌خواهد. نقشه راه سیاست‌های ابلاغی است و سند تحول است. 

لذا به نظر من یکی از مسائل فوری بحث تحول بنیادین و دفاع از سند آن است و اعتقاد من این است که بزرگ‌ترین مانع اجرای سند تحول بنیادین خود مسئولین اجرای سند تحول بنیادین بودند. به قول حافظ که گفت: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. یعنی این کسانی که باور به سند تحول ندارند. 

خب، پیشینه این قضیه این بود که وقتی من خدمت‌گزار آموزش و پرورش شدم، یعنی یک سند ملی در دولت هشتم نوشته بودم و پول نیز گرفته بودند، سه میلیارد تومان، چقدر نیز پول گرفته بودند، خب، من طبعاً با آن موافق نبودم. مترصد فرصت بودم تا مقام معظم رهبری گفتند که ما احتیاج به یک تحول بنیادین داریم، احتیاج به یک سند داریم، منتها این سند باید بر اساس تعلیم و تربیت اسلامی باشد و ما آقایان را قانع کردیم که فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی یا الزامات آن تدوین شود، بعد ببینیم آنچه که شما نوشتید، با این هم‌خوانی دارد یا نه. بنابراین پروژه متوقف شد و بعد به هر حال خانم دکتر علم‌الهدی دعوت شدند و آمدند و الزامات فلسفه تهیه شد و منجر به این شد که یک ستادی در آموزش و پرورش تشکیل شد و بعداً نیز زمان آقای حاجی‌بابایی و آقای علی‌احمدی ادامه پیدا کرد و الحمدلله به نتیجه رسید و ما الآن سند تحول بنیادین را داریم. 

 

کارکرد سند تحول برای کیست؟

باز این در صحبت‌های مقام معظم رهبری نیز هست که باید برای خود معلمین و حتی برای عموم جامعه فرهنگ‌سازی شود. یعنی باید بیاییم، سند را به زبان مدرسه، سند را به زبان ساده بیان کنیم که این سند چه می‌خواهد بگوید. چیز عجیب و غریبی نیست. به دلیل دفاع‌های بدی که شد، گفتند که سند یعنی همین شش، سه، سه که قبلاً نیز همین بود. سند یعنی تعطیل پنجشنبه‌ها که این خوب است. اما این که نبود. به همین دلیل نیز بسیاری از مسئولین آموزش و پرورش وقتی یک مسئولیتی قبول کردند، به سراغ فرعیات رفتند. 

پیوسته رهبری پیگیری کردند، بالأخره مجبور شدند، یک کارهایی کردند، بعد تحریف کردند که حالا مواردی را که عرض کردم. 

بهترین راه کوبیدن یک چیز این است که از آن بد دفاع کنید. می‌گوید: اسلام برای زنان خیلی ارزش قائل می‌شود، کما اینکه می‌گوید: از خانه بیرون نیایید. حق ندارید که درس بخوانید. خب، بهتر از این که نمی‌توان اسلام را کوبید!

خب، چه کار باید کرد؟ من معتقد هستم که، ان‌شاءالله در این دوره دولتمردانی بیایند که واقعاً باور داشته باشند. جرئت مقابله با نظام بوروکراسی حاکم در وزارت آموزش و پرورش را داشته باشند. 

 

تربیت معلم چیست؟

من به مراکز تربیت معلم باور داشتم. زمان ما اصرار داشتم که تربیت معلم باید احیا شود و در یک حد زیادی نیز از همان اول نیز اسم آن را مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم گذاشتیم. زیرا دانشگاه یک کلیدواژه غربی است. شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز با این موافقت کرد، منتها دوره دوم احمدی‌نژاد گفتند که یک کار سیاسی‌ای شود، معلمین یک دانشگاهی می‌خواهند و اسم آن دانشگاه فرهنگیان شود. 

دانشگاه فرهنگیان با دانشگاه تربیت معلم خیلی فرق می‌کند. آن مجتمع آموزشی پیامبر اعظم بود و الگوی آن مهم است، محتوای آن مهم است. ساختار و همه چیز آن فرق می‌کند. شورای عالی انقلاب فرهنگی با این موافق بود، اما اسم آن را عوض کردند و دانشگاه فرهنگیان گذاشتند.

علی ای حال می‌خواهم عرض کنم که این بحث تحول یک مسئله بسیار مهمی است که ان‌شاءالله باید به آن توجه کرد. همان طور که عرض  کردم، از آنجا که مشکل در رأس هست، باید از کانال‌های دیگری ورود پیدا کنیم. یکی از آنها دانشگاه فرهنگیان است. یعنی افسرانی را تربیت کنیم. اصلاً درس تحول به آن معنا در دانشگاه فرهنگیان نیست. باید آموزش بدهیم. توسط کسانی که سند را طراحی کردند، نه کسانی که آن را دارند تحریف می‌کنند. واقعاً طراحان این سند در قید حیات هستند، اینها هم کتاب را تعریف کنند که ما چه می‌خواهیم، هم آموزش داده شود و به صورت واحد ارائه شود. واقعاً تربیت معلمی‌ها یک لشکر عظیمی هستند که سالی چهل هزار تا، سی هزار تا، کمتر و بیشتر می‌روند، وارد مدارس می‌شوند و دوم نیز به بدنه فرهنگیان آموزش داده شود.

آقا در رسانه ملی توصیه کردند که برنامه بگذارید، طراحان سند بیایند، به زبان ساده بگویند که سند این را دارد می‌گوید. حتی برای خانواده‌ها بگویند. وقتی خانواده بداند که دانش‌آموزی که دارد مدرسه می‌رود، مدرسه باید به پرورش او توجه کند، به استعدادهای او توجه کند، به فناوری او توجه کند، به اعتقادات و به حجاب او باید توجه کند، مدرسه موظف است که به همه چیز توجه کند. مدرسه سکولار نیست، مدرسه بی توجه نیست. خب، فردا مطالبه‌گر می‌شوند. و این خوب است.

درواقع اگر سند مطالبه خانواده‌ها و مردم و اجتماع شود، خب، در آن صورت ضمانت اجرایی دارد. این وضعی که الآن فقط از بالا به پایین است، خب، ما نظام جمهوری اسلامی هستیم. جمهوریت موضوعیت دارد. 

بنابراین به نظر من این بحث تحول در تمام این مسائلی که گفتیم، کلیدواژه اصلی است و اولویتی است که باید روی آن برنامه‌ریزی کرد، همان طور که عرض کردم. اجرای از طریق وزارتخانه و سلسله مراتب و شوراهایی که معلوم نیست که چه از درون آن در می‌آید، یک حرف است، یک راه میانبر دانشگاه فرهنگیان و یک راه دیگر نیز به زبان ساده برای مدرسه و یکی نیز برای خانواده‌ها و آموزش مطرح شود. 

 

اما بحث توجه به معلم 

حالا مقصود بحث منزلت است، زیرا اقتصاد آن را جای دیگری می‌گوییم. این توجه هم بحث درونی است و هم بحث بیرونی است. یک سریالی این شب‌ها نیز دوباره پخش می‌شود که تحت عنوان معلم است که یک معلم فرانسوی است. همان توصیه‌ای که شده، واقعاً بیاییم، معلم را به عنوان یک قهرمان و یک ناجی، به عنوان یک کسی که اگر توفیق داشته باشد، افتخار پیدا کند که بتواند معلم شود. حالا بحث‌های معیشتی آن جای خود را دارد، اما بحث منزلتی و جایگاه معلم که در بین مردم هست، مطلب دیگیری است. 

معمولاً نظرسنجی‌هایی که می‌شود، معلم محبوب‌ترین قشر جامعه هست و مورد اعتمادترین قشر جامعه. این نظرسنجی‌ها را معمولاً وزارت ارشاد و اینها انجام می‌دهند، اما این دارد کم رنگ می‌شود. و جایگاه معلم رو به حقارت می‌رود. 

امام و همچنین مقام معظم رهبری هر دفعه با معلمین دیدار داشتند و دارند، بالاترین کلیدواژه‌ها را برای معلم می‌گویند، این یک شعار نیست، این یک باور است. می‌فرمایند که پدر و مادر معلم هستند، روحانی معلم است، معلم آموزش و پرورش نیز معلم است، اما این یک چیز دیگری است. معلم آموزش و پرورش یک چیز دیگری است. آقا این را می‌فرمایند که خودشان روحانی هستند. یعنی اهمیت اینکه دوازده سال بزرگ‌ترین سرمایه یک جامعه در اختیار شماست. فرمودند که انسان‌ها گنج هستند، الناس معادن کمعادن الذهب و الفضۀ. این حدیث مال حضرت علی علیه‌السلام است. خب، این سرمایه‌ها دست ما هست. به چه کسی می‌سپاریم؟ به دست معلم. معلم چه جایگاهی دارد؟

 

راهکارهای توجه به معلمین

اولاً خود آموزش و پرورش به این قضیه بها بدهد، برنامه‌ریزی کند و به خصوص در حوزه رسانه با تمام کمبودهایی که دارد. و بالأخره ببیند که چه راهکارهایی می‌تواند انجام بدهد، برای اینکه معلم در حوزه آموزش و پرورش به سهم خودش بها داده شود. 

مثلاً فرض کنید که آن زمان سعی می‌کردیم که مثلاً مشاوره حقوقی به معلمین بدهیم که اگر در یک مسئله‌ای مشکلی پیدا کردند، دفتری در وزارتخانه و ادارات باشد، به اینها مشاوره حقوقی بدهد. برای بازنشسته‌ها یک اتاقی درست کردیم، یک سری کارهایی نیز در درون آموزش و پرورش نیز می‌توان انجام داد. آموزش و پرورش بیاید، یک سخنگوی خوش‌چهره خوش‌سخن پیدا کند. در واقع سخنگو داشته باشد که مرتب بیاید، با رسانه‌ها درباره آموزش و پرورش، مسائل آموزش و پرورش و شأن معلم صحبت کند و مثلاً یک کاری که آن زمان انجام شد و دست دولت؛ دولت نهم بود، دیدارهای مردمی بود. ما هفته‌ای یک بار روزهای شنبه دیدار مردمی داشتیم که معلمین بودند. از اقصی نقاط کشور صد نفر می‌آمدند، باید بنده و معاونین می‌نشستیم و مشکلات اینها را حل می‌کردیم، ولو معجزه می‌کردیم. مثلاً باید پول‌هایی از یک جاهایی جور می‌کردیم، و مشکل این صد نفر باید حل می‌شد. البته اینها به قدری شریف و عزیز بودند، خدا می‌داند که آن روزها برای من خیلی سخت بود. یعنی معلم که می‌آمد، می‌گفت: اگر می‌توانی مشکل من را حل کنی، حل کن، اگر نمی‌توانی، در توان شدت معیشت کار کن. مثلاً فرض کن، می‌گویند که من یک دوچرخه از دوره دانشجویی دارم، هنوز همان را دارم. یا مثلاً برای دختر من خواستگار آمده، یک اتاق بیشتر ندارم، در خانه همسایه‌ام می‌خواهم خواستگاری را بگیرم. پول مطالبات پایان خدمتم را بده. اگر می‌توانی بده، اگر نمی‌توانی من را به استان حواله کن. من آبرو دارم. یک همچنین حماسه‌هایی بود. بعد در نهایت می‌گفت که اگر نمی‌توانی، همین که من وزیرم را دیدم، سپاس‌گزارم. بلند می‌شد و می‌رفت. یعنی خود این کار یک نوع کمک به جایگاه معلم است که حداقل وزیر ما نوکر ماست. در حد خودش می‌خواهد کار کند. 

این بگیر و ببندها و کلید زیر میز و اینها لااقل در حوزه آموزش و پرورش جواب نمی‌دهد. خدا شهید رجایی را رحمت کند، کت ایشان را می‌خواستند بکَنند. این طوری بود و از این بالاتر نیز رئیس‌جمهور است. رئیس‌جمهور نیز همین طور است. رئیس‌جمهور و تمام مسئولین؛ استاندار، ائمه جمعه، اینها کارهایی است که هم روز معلم و هم غیر از آن انجام دادنش ارزشمند است. به طور مثال ما آن زمان به وزرا می‌گفتیم که آقای دکتر فلانی! وزیر امروز و دانش‌آموز دیروز؛ شما یک معلمانی داشتید که گردن شما حق دارند، از این کارها یک کدام را بکن. یا برو، در آن مدرسه‌ای که بودی، پشت همان میز و نیمکت بنشین، بگو: من از اینجا وزیر شدم، یا معلم آن دوران را در دفتر وزارتی دعوت کن، فیلمبردار و عکاس و اینها فیلم بگیرند، دست آنها را ببوس و بگو که تو من را وزیر کردی، یا در مدرسه بچه‌ات برو، سخنرانی کن، بگو: شماها خیلی مهم هستید، معلم هستید و فلان و یک هدایایی نیز بده. به هر حال خدا به هر کسی در نظام اسلامی آبرو داده، می‌تواند از این آبروی خودش مایه بگذارد، بگوید: معلمی از تمام کارهای ما خیلی مهم‌تر است. 

به هر صورت این توجه، عرض کردم که خود رئیس‌جمهور نیز همین طور است. یکی از پیشنهادات ما به آقای رئیسی این است که مثلاً همان طوری که شهید رجایی و اینها بودند، هر استانی می‌روند، یک دیداری نیز به طور خاص با فرهنگیان داشته باشند. همان طور که رهبری این کار را می‌کنند که سالی یک بار دیدار دارند، باید در اداره‌شان بنشینند، گوش کنند. همین تکریم است. در هر صورت این نیز محور سوم است. 

 

درباره مسئله چهارم بحث برنامه درسی ملی را تأکید می‌کنم.

و در رابطه با مسئله پنجم: منابع انسانی:

بحث جذب و گزینش و آموزش بدو خدمت و ضمن خدمت و این دست موارد اهمیت دارد.

همچنین بحث ارزیابی معلم در طول خدمت نیز خیلی مهم است. 

مصاحبه کننده: 

این ارزیابی توسط خود آن مرکز تربیت مربی است یا نه توسط خود وزارت باید باشد؟

آقای فرشیدی: 

اینکه بیرون از وزارت آموزش و پرورش نمی‌شود، معلم را به دیگران سپرد. دچار بازی‌های گروهی و سیاسی می‌شود که بعضی‌ها می‌گویند که مثل نظام مهندسی نظام معلم و ارزشیابی معلم‌ها باشد. ما این را قبول نداریم که به بخش خصوصی واگذار کنیم. حالا اگر می‌شد، همین‌هایی که طراح این قضیه بود، مثل اقای کمیجانی و اینها، زمام را به دست می‌گرفتند، و هر کسی با تفکر آنها نبود، کنار می‌زدند. این درست نیست. باید از درون خود آموزش و پرورش ساختاری باشد، البته اقشار مورد اعتماد معلمین، چه بسا از معلمین نظرخواهی کنند، ساختاری باشد، روی اصولی باشد، اما حتماً بالأخره یک کار حکومتی است. زیرا حکومت نیز مصالح خودش را دارد و فرض کنید که اگر یک معلمی خدایی نکرده شأن معلمی را رعایت نکرد، وارد فعالیت‌های سیاسی ضد نظام شد، کدام حکومت اجازه می‌دهد؟ 

این است که این باید در درون خود حکومت باشد، اما به هر صورت در حال حاضر در عمل، ارزیابی عملکرد معلمی که دلبسته است، علاقه‌مند است، خلاقیت دارد، با آن کسی که اصلاً کار خودش را انجام نمی‌دهد، فرق نیز نمی‌کند. او اتفاقاً آرام‌تر و راحت‌تر است و در آنجا ممکن است بگویند که چرا این کار را کردی؟ الآن اگر کارمند کار نکند، راحت‌تر است تا اینکه کار کند. کسی که کار کند، می‌گویند: چه بود؟ چه زد و بند داشتی؟ 

به هر صورت در خود این مرحله جذب برای دانشگاه فرهنگیان آن زمان یک واژه ما عشق به معلمی بود. یعنی با چند تا سؤال روانشناسانه ببینیم که این فرد غیر از آن ویژگی‌های دیگر عشق به معلمی دارد؟ یا اینکه به او یک چیز دیگری پیشنهاد کردند، جای دیگری می‌رود؟ بالأخره ما یک تعدادی می‌خواهیم. در این همه تعداد واقعاً کسی را داشتیم که پزشکی قبول شده بود، الا و لابد می‌گفت که چرا تربیت معلم اسم من را اعلام نکرده است. می‌گفتند که تو پزشکی قبول شدی. می‌گفت: باشد، من می‌خواهم تربیت معلم بروم. این به خصوص در خانم‌ها هست و ما باید این را در همان بدو ورود خیلی مورد توجه قرار بدهیم و تربیت انسان‌ها جز از طریق انسان‌های متعهد و عاشق به این کار که خداوند بر قلب آنها یک همچنین امانتی را به ودیعه گذاشته است، حاصل نمی‌شود. 

لذا به نظر من این بسیار مهم است و در جذب، همان طوری که عرض کردم، حتماً باید فقط از طریق دانشگاه فرهنگیان باشد. یعنی به اصطلاح این ماده ۲۸، که آقا نیز تذکر دادند، که پیوسته دارد غلبه پیدا می‌کند. اینها به هر روشی می‌خواهند دانشگاه فرهنگیان را منحل کنند، از نظر محتوایی از اول نیز مخالف بودند. و ناباورترین فرد به دانشگاه فرهنگیان را رئیس دانشگاه فرهنگیان گذاشتند. 

دوم اینکه اساتید دانشگاه فرهنگیان باید معلم باشند. PHD که کافی نیست. کسی باید باشد که علاوه بر اطلاعات علمی تربیتی کلاس رفته باشد، که آن نقطه قلق‌های کلاسداری، شأن معلمی و …. را بیاموزد. اصلاً بسیاری از آموزه‌ها از غیر اطلاعات علمی و ظاهری هست. شأن معلمی را از آن استادشان بیاموزند و این خیلی تأثیر دارد. در تربیت معلم‌ها همیشه همین طور بود و بعد از این نیز می‌رفتند، کارورزی می‌کردند. سر کلاس به عنوان دانش‌آموز می‌نشستند، معلمینی که درس می‌دادند، اینها یاد می‌گرفتند که چگونه باید درس بدهند. لذا درباره جذب این مسئله مهم است که حتماً به این طریق باشد. 

 

نکته دوم در آن ارزیابی‌ها:

همان طوری که عرض کردم، درباره پژوهش، بازده کار و سختی کار و محل خدمت و….. در حال حاضر این طوری که هست تأثیر ندارد. یعنی واقعاً الآن دست مسئولین بسته است. مثلاً فرض کنید که در تهران در یک رشته‌هایی معلم زن خیلی زیاد داریم، یا معلم زیاد داریم، دبیر زیاد داریم، همین‌ها را ممکن است که بعضی از استان‌های محروم کم داشته باشند. اگر آموزش و پرورش این قدرت را داشته باشد که به یک فرد بگوید که شما در یک استان دیگری بروید، من حقوق شما را دو برابر می‌دهم،‌ هم کمبود آن‌ جاها از نظر عدالت آموزشی برطرف می‌شود، هم تورم اینجا می‌خوابد. به هر صورت می‌خواهم بگویم که این واژه‌ها و پارامترها دیده نمی‌شود. 

 

پس نکات یکی در ارزیابی بود، یکی جذب بود و محور سوم نیز این است که مشارکت دادن معلم در برنامه‌ریزی‌های آموزشی و تربیتی و تألیف کتب درسی خیلی مهم است. 

مثلاً در سازمان پژوهش یک حاشیه امنی برای مؤلفین کتب درسی داریم که آنها هرچه که بنویسند، وحی منزل است. ممکن است که یک دبیری واقعاً از آن نویسنده قوی‌تر باشد که این را داشتیم، من خودم تجربه داشتم که مثلاً گروه آموزشی شیمی تهران پیش من آمدند، درباره کتاب شیمی معترض شدند. چند نفر آن‌ها دکتر هم بودند و می‌گفتند، شما می‌دانید که ما از نظر علم شیمی در دنیا خیلی برجسته هستیم. یعنی همین الآن در ISI مقالات شیمی ما خیلی مطرح است و اساتید ما بعضاً رتبه‌های بسیار بالایی گرفتند و در دنیا نمونه شدند. اینها می‌گفتند که با این سوابق و پیشینه تاریخی شیمی در ایران، بچه‌های ما در شیمی دارند بی سواد می‌شوند و گفتند که کتاب اشکال دارد. 

من گفتم که این یک سؤالی است! بالأخره دلبستگی من نیز به مهندسی شیمی است و اینها دارند درست می‌گویند. به پژوهشگاه آموزش و پرورش ارجاع دادم که حکم شود. گفتم: تو برو، بررسی کن، ببین که این کتاب واقعاً ضعف دارد یا نه؟. که اینها رفتند، بررسی کردند و دوران خدمت من تمام شد. بعد نتیجه گزارش را که دادند، دیدم که حق با این اساتید است و معلم‌ها درست می‌گویند. 

بنابراین به هر صورت ما زمینه‌هایی برای مشارکت دادن معلم داشته باشیم. مثلاً یک معلمی یک ایرادی به یک کتاب می‌گیرد و ایراد او درست است و ما باید به او پاداش بدهیم. او را تشویق کنیم، یک گروه به او بدهیم. پاداش که حتماً پول نیست. او را مطرح کنیم و تشکر کنیم. 

یک نمونه:

یک حرکت خوبی یک وقتی درباره جغرافیا شروع شد، نمی‌دانم که الآن نیز باشد یا نه. همان سال‌های اول انقلاب بود که دبیرهای جغرافی مأمور شدند که کتاب جغرافی استانشان را بنویسند. پنج نمره از بیست نمره جغرافی مال آن کتاب بود. معلم‌ها بچه‌ها را جمع می‌کردند، مثلاً اطراف تبریز می‌بردند، کوه سهند و اینها را نشان می‌دادند و عکس می‌گرفتند و در نهایت یک کتاب می‌نوشتند. آن کتاب استاندارد می‌شد، پنج نمره مال این کتاب بود. چقدر معلم سرافراز می‌شد؟ حالا این یک جلوه از آن است. مثلاً فرض کنید که در زمینه چند تألیفی ممکن است که به همکارانمان بگوییم که در یک زمینه‌هایی کتاب بنویسید، در زمینه فیزیک و شیمی بنویسید، مثلاً آن زمانی که در مدرسه پسرانه بودم، بعضی از درس‌های عملی انتشارات فاطمی شیواتر از کتاب درسی بود. اوربیتال و چه و چه را قشنگ‌تر از کتاب‌های درسی‌مان بیان می‌کرد. 

لذا این عرصه خیلی خوبی است. حالا من کتاب را مثال زدم. مثلاً می‌توانیم بگوییم که این محتوای درسی ما در مورد شیمی است، هر کسی می‌خواهد بنویسد، هیئت ژولی بررسی می‌کردند، ممکن است که سه کتاب را بگوییم، این سه کتاب مورد تأیید ماست. دبیران حق دارند که از این سه کتاب یکی را انتخاب کنند. چند تألیفی مهم است. به هر حال این نیز مشارکت دادن معلمین در فعالیت‌های آموزشی و تربیتی است. پرورشی نیز همین طور است. مثلاً شورای مدرسه در مورد یک دانش‌آموزی نظر می‌دهند، حالا گاهی تشویقی، گاهی تنبیهی است. به هر حال اختیار به معلم دادن و مشارکت دادن برای معلم قائل شدن مهم است. 

 

اما مسئله منابع مالی، فضا، تجهیزات، تأمین، توزیع و هزینه‌کرد 

سه مسئله اصلی که به نظر من اولین آنها در بحث توزیع :

یک نظام ساماندهی نیروی انسانی را باید طراحی کنیم که انعطاف‌پذیر باشد، انگیزه‌های تشویقی برای جذب دانش‌آموز توسط معلمین داشته باشیم. در یک مناطق دورافتاده مثلاً یک معلم ممکن است که در مسیرش دانش‌آموزان را بردارد، ببرد. به هر حال یک سری انعطاف‌هایی وجود دارد. به عنوان مثال برای هر دانش‌آموز یک معلم، با توجه به محدودیت‌هایی که هست. خب، واقعاً حق یک دانش‌آموز است که یک معلم داشته باشد، اما روش او این است که بالای سر هر دانش‌آموزی یک معلم باشد، نیست. 

ساختارهای دیگری هست، مجتمع‌های آموزشی هست، مجتمع‌های شبانه‌روزی هست، اینها الگوهای موفقی بودند و ما می‌توانیم عدالت آموزشی را که برای ما اصل است، به کار بگیریم، هم یک سری انعطاف‌هایی را به کار ببریم. من سال‌های اول انقلاب یادم است، مثلاً سال ۶۱ تا ۶۴ تبریز بودم. معاون استاندار ما را به مناطق عشایری برد. یک هفته در مناطق عشایری می‌چرخیدیم. بعد من دیدم که اینها واقعاً چقدر محروم هستند. از دانش‌آموز پرسیدم که کلاس چندم هستی؟ گفت: کلاس اول هستم. گفتم که سن تو که بیشتر است؟ گفت: سه سال است که کلاس اول هستم. یعنی درست سر فصل امتحانات که می‌شد، اینها کوچ می‌کردند. باز دوباره از اول می‌رفت. من آمدم، آن زمان اول انقلاب بود و از این کارها می‌شد کرد. مثلاً دیدم که در عشیره و قبیله آنها چه کسی پنج کلاس درس بلد است؟ گفتم: تو معلم ما هستی. صلاحیت‌های او را بررسی می‌کردیم و می‌گفتیم که تو معلم هستی. یک پولی نیز به عنوان حق‌الزحمه به او می‌دادیم. خب، به او می‌گفتیم که تو بچه‌های آنجا را باید آموزش بدهی. یعنی انعطاف متناسب با شرایط. هرجا مردم هستند، ما باید به دنبال مردم برویم. خیلی جاها فرض کن که ما در روستاها رفتیم، مدرسه ساختیم، بعد معلم از آنجا کوچ کرده، حالا آنجا طویله شده است. به هر حال کسی داخل آن نمی‌رود و همین طور مانده، یا استفاده دیگری می‌کنند. مردم در حاشیه تهران آمدند. حالا چه کار کنیم؟ باید برویم. به تناسب نیز باید دست ما باز باشد، برای اینکه به اینها خدمات بدهیم. 

 

درباره فضا زمانی ما یک مصوبه خوبی از مجلس درباره مقاوم‌سازی مدارس گرفتیم که یک حرکت بسیار بزرگی بود که با همکاری مجلس این کار انجام شد. چهار میلیارد دلار به آموزش و پرورش تخصیص دادند. این همزمان شد با اینکه حضرت آقا درباره معماری اسلامی نیز توضیح می‌دادند. 

دوستان ما روی نوسازی آمدند، از معمارهای اسلامی یک دعوتی کردند. از اساتید معماری اسلامی حتی در دنیا دعوت کردند. وزیر را دعوت کردند و یک همایشی در دانشگاه تهران گذاشتند و یک الگویی با عنوان مدارس ایستا، زیبا و کارا طراحی کردند. کارا یعنی اینکه به درد مدرسه بخورد، یعنی به تناسب نیازهای مدرسه باشد. ایستا یعنی اینکه در برابر زلزله مقاوم باشد. زیبا یعنی اینکه معماری اسلامی داشته باشد که اگر دیده باشید، در بعضی از شهرستان‌ها اینها با کاشی‌کاری و معماری اسلامی مزین شده که اینها حاصل همان حرکت است.

یک نکته دیگر درباره فضا این است که ما باید استفاده حداکثری از فضای مدرسه بکنیم. مدرسه خانه سرایدار نیست. در منطقه‌ای یک وقتی رفته بودیم، دیدیم که پارکینگ آنجا در اختیار سرایدار است،  و آنجا را اجاره می‌دهد. آنجا خیلی شلوغ است و جای پارکینگ نیز نیست. حالا با هماهنگی است یا بدون هماهنگی است، نمی‌دانم، اما این مال بچه‌هاست. یعنی با یک تدبیری باید کاری کرد که مدرسه از صبح اول وقت هر روز تا شب به علاوه جمعه‌ها باشد، و حداقل بچه‌ها بیایند، بازی کنند. درنتیجه دانش آموزان از آموزش مجازی و خطرات آن به دور می‌مانند. بنابراین استفاده بهینه از این فضای مدرسه خیلی مهم است. 

 

درباره منابع مالی 

منابع مالی آموزش و پرورش که حالا بحث معیشت و رفاه نیز داخل آن هست، جز با حمایت رئیس‌جمهور ممکن نیست. تجربه این چهل سال نشان می‌دهد که هیچ وزیر آموزش و پرورشی نبوده که در این زمینه مشکل نداشته باشد. همه مشکل داشتند. حالا بعضی‌ها کمتر و بعضی‌ها بیشتر بوده است. پیشنهاد من به طور مشخص این است که شورای عالی اقتصاد آموزش و پرورش تشکیل شود. شورای عالی اقتصاد آموزش و پرورش متشکل از رئیس‌جمهور یا معاون اول، وزرای اقتصادی، سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی، وزیر اقتصاد و… است. اینها بیایند و برای منابع دیگر که یکی از آنها بودجه است تا آنجایی که ممکن است، بودجه به آموزش و پرورش تخصیص بدهند. در بعضی از کشورها تا بیست درصد سهم بودجه عمومی مال آموزش و پرورش است. برای ما گاهی تا ده درصد است، اما می‌دانیم که فقط آنجا ممکن نیست. اگر عنایت شود، بیشتر نیز می‌توانند افزایش دهند. 

 

ظرفیت‌های اقتصادی آموزش و پرورش

یک ظرفیت‌هایی داخل آموزش و پرورش وجود دارد، مثل صندوق ذخیره فرهنگیان که از این صندوق چهارده هزار میلیارد تومان اختلاس شده است. خب، مشکل آموزش و پرورش، اقتصاد آن است و مسئولیت آن نیز آموزش و تربیت است. یک نفر ذو شهادتین که نمی‌توانیم پیدا کنیم، هم استاد اقتصاد باشد و هم استاد تعلیم و تربیت. پس آن بار را باید از روی دوش آموزش و پرورش برداشت. اگر این چهارده هزار میلیارد تومان را به دست اقتصادیون بدهید، یک کارهایی با آن می‌کنند. الآن بعضی از نهادها را می‌دانید که در کارهای اقتصادی وارد شدند و کمک‌های خوبی به پرسنلشان می‌کنند. خب، معلمین نیز یک سرمایه‌ای دارند. بیمه معلم نیز یکی است. آن زمان بیمه معلم را خریداری کردیم. دو، سه تا بانک می‌خواستند بفروشند. زیرا با هم اختلاف داشتند، ما در مزایده رفتیم و این را خریدیم. از همان‌جا بیرون نیامده بودیم، گفتند: دو میلیارد می‌دهیم، این را به ما بفروشید. لذا این یک ظرفیت خوب است. این اصلاً بیمه صادرات و واردات بود. این را آوردیم، گفتیم که یک مقداری خدمات به معلمین بدهیم. 

رئیس‌جمهور می‌تواند به دستگاه‌های دولتی، نظیر نفت و دیگران بگوید: صادراتی که دارید، سعی کنید که این قدر از آن را با این بیمه معلم قرارداد ببندید. می‌دانید که یکی از منابع تأمین اقتصاد در دنیا بیمه و شرکت‌های بیمه‌ای هستند. بیمه معلم می‌تواند یک کمک‌های جنبی خوبی به معلمین بدهد. نه اینکه معلمین آنجا بروند. فرض کنید که تمام ساختمان‌هایی که ساخته می‌شود، باید بیمه آتش‌سوزی شود. نه فقط آموزش و پرورش، بلکه همه. خب، دستور داده شود که این بیمه را تقویت کنید و با این بیمه قرارداد ببندید. اینها پول‌هایی است که از جیب دارد می‌رود، منتها در جیب معلم می‌آید و حالا ممکن است که همین بانک سرمایه نیز به کار بیاید، اما ضربه زدند. بانک سرمایه برای معلمین بود، اما از آنجا که اینها می‌خواستند که خودشان رئیس شوند، مسئولین آن زمان آمدند، پذیره‌نویسی عام کردند و در نتیجه الآن شصت درصد آن را غیر معلم مالک هستند. اگر سودی برسد، چهل درصد از آن به معلمین می‌رسد، اما به هر صورت اگر همین تقویت شود، اگر قرار است که بانک دیگری برای معلمین درست شود و این بانک نیز باز توسط دولت تقویت شود، تقویت شود.

یکی دیگر از کارهایی که این بانک می‌تواند بکند، این است که به معلمین برای خرید اتومبیل، برای خرید مسکن وام بدهد. یعنی می‌خواهم بگویم که همه چیز به این معنا که فقط حقوق زیاد شود، نیست. 

اینها ظرفیت‌های داخلی بودند. البته به خارجی نیز اشاره کردم که به اصطلاح بیمه معلم از طریق دولت تقویت شود. 

یک سری قوانینی موجود داریم و یک سری قوانینی را می‌توان ایجاد کرد. 

فرض کنید که در قوانین موجود شهرداری‌ها پنج درصد از عوارض نوسازی را باید به آموزش و پرورش بدهند. قبلاً این را می‌دادند و حالا نمی‌دهند. زیرا آموزش و پرورش زور ندارد. یعنی این شورا به آموزش و پرورش زور می‌دهد. قانون را اجرا کن. یا مثلاً قبلاً یک قانونی بود که هرکس دویست تا باب خانه می‌ساخت، باید یک مدرسه می‌ساخت. خب، انبوه‌سازان فشار آوردند و آن را حذف کردند. الآن در شورای آموزش و پرورش که مصوب مجلس است، آن زمان مصوبات خوبی شده که می‌توان به آن نیز اضافه کرد، اما اینها باید اجرا شود. این قدرت زمینه اجرای آن را فراهم می‌کند. یک جاهایی نیز قرار است که عوارض، قانون جدید، یک کسی که از کشور خارج می‌شود، دوازده سال درس خوانده، باید یک سپرده بابت تحصیلش بگذارد. اگر نیامد، پول آن مال آموزش و پرورش باشد. در بهداشت بیشترین پول را الآن معلمین دارند می‌دهند، چهار، پنج میلیون حداقل معلمین در خدمات درمانی دارند می‌دهند و باید یک سهمی در تصمیم‌گیری‌ها داشته باشند. یعنی چه که پول را در یک صندوقی بدهند، بعد اینها خدمات ندهند؟ اگر نه، اجازه بدهند که ما سازمان مستقلی، مثل صدا و سیما و شرکت نفت داشته باشیم. بالأخره من نیز در آن زمان دنبال این بودم. چند بیمارستان داریم، می‌خواستیم که در هر استان نیز یک بیمارستان راه بیندازیم. خانواده‌ها نیز به ما کمک می‌کنند. خیرین و اینها نیز حاضر هستند که کمک کنند. با آقای لنکرانی نیز صحبت کرده بودم و آنها موافقت می‌کردند. ما باید در هر استانی بیمارستان خوبی بسازیم. یا سازمان بهداشت یا سازمان خدمات درمانی مستقل داشته باشیم. .

می‌دانید که یک افرادی حالا یا دولت یا دیگران وام‌های کلان می‌دهند. معلمین نیز در اینجا سهم دارند. مثلاً صدا و سیما می‌آید، پولی را که شما بابت بازنشستگی می‌دهید، می‌رود، سرمایه‌گذاری می‌کند و وقتی شما بازنشسته می‌شوید، حقوق بازنشستگی شما دیگر همین مبلغ که درست کردید، نیست. این ارزش افزوده پیدا کرده و به روز به شما حقوق می‌دهند.

اینها چیزهایی است که نیاز است یک نگاه نویی به آنها بشود. درباره مسکن تا آنجایی که یادم است قانون داریم که چهل درصد یا چقدر، از معلمین در مسکنی که وزارت مسکن واگذار می‌کند، فرهنگیان در اولویت باشند. اگر همین اجرا شود، هیچ معلمی بدون خانه نمی‌ماند.

 

آخرین عرض من نیز درباره آن سه درخواست مهم از رئیس‌جمهور است:

یکی همین تشکیل شورای عالی اقتصادی- معیشتی آموزش و پرورش است. 

یکی حضور در جلسات شورای عالی آموزش و پرورش و هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان است. 

که نمی‌گوییم هر جلسه، اما بالأخره سالی یک یا دو بار شرکت کنند.

و یکی نیز فرصت‌های دیدار با فرهنگیان در تهران و شهرستان‌هاست. 

 

ارسال دیدگاه